شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
ز همراهان جدایی مصلحت نیست
سفر بیروشنایی مصلحت نیست
شما را بیشما میخواند آن یار
شما را این شمایی مصلحت نیست
...
...
اغلب فيلمهايي كه فيلم نامه آنها اقتباس ادبي بوده است ، در به تصوير كشيدن فضا و مكان داستاني نا موفق از آب در آمده اند ، اما به نظر من فيلم ديويد فينچر " باشگاه مشت زني " يك استثنا ست ! ديدن فيلم بسيار خوب و با معناي ديويد فينچر در من توقعي را بيدار كرده بود كه با خواندن متن اثر با ترجمه پيمان خاكسار براورده نشد . چاك پالانيك با زبان ميني ماليستي اش ...
تم داستاني اين رمان آخرين هم مشابه هر دوي قبلي ، بر پايه مسايل روانشناختي انسانها و در فضاي يكساني كه از كرد هاي ايراني و خوي ومنش آنها نشات مي گيرد ، پايه گذاري شده است .سوء ظن شخصيتهاي اصلي داستاني علت محرك اصلي پيشبرد قصه است . سوءظن شوهران به زنانشان يا دوستانشان و ...
"ز آغازْ عهدی کرده ام، کاینْ جانْ فدای ِشه کنم
بشکسته بادا پُشت ِجانْ گر عهد و پیمانْ بشکنم"
این روزها باز، هوای عطر قونیه در سر عاشقان شيداي شوريده می پیچد .
اين روزها باز ، عده ای عزم سفر عشق دارند و عده ای سودای ان مي كشند .
...
"شهر رقصندگان جان "
چند روزی دیگر در استانه کعبه عاشقان ، شهر قونيه ، و در جوار بارگاه گنبد خضراء مراسم و مجالس سماع بر پاست . چرخندگان درويش و سماع زنان شيدا از سراسر نقاط گيتي در اين ده روزه شبهاي پاسداشت گذر مولانا به جهان باقي ، گرد هم امده و بي تكلف و بي ادعا روزگاري خوش را تجربه مي كنند . سماع اگرچه در طول تاريخ فرقه مولويه داراي آداب و رسومي خاص و پرتكلف شده است ، ولي انچنان كه از سيرت و ميراث مولانا نقل است ...
در بيست و ششم (26) جمادي الثاني سال (642) هجري قمري و لحظه ديدار شمس و مولانا (فارغ از هر گونه روايتهاي ساخته و پرداختهء ذهني مريدان) آنچه كه مولانا را دگرگون ساخت و بنيان فكري اش را به هم ريخت و بر شالوده پيشين تفكرش، اطلاعات و معلومات اكتسابي قبلي آن، صورت بندي و ساختار ديگري را شكل داد، تا مولانا ي فقيه و دانشمند به عارفي شاعر و شوريده اي عاشق تغيير يابد، مسلماً بيان و «تكرار انديشه» و معاني قبلي و مفروض موجود نبوده است كه مولانا خود ...
دیوان شمس دریاست، آرامش آن زیبا و هیجان آن فتنه انگیز است، مثل دریا پر از موج، پر از كف، پر از باد است. مثل دریا جلوه گاه رنگ های بدیع گوناگون است، سبز است، آبی است، بنفش است، نیلوفری است. مثل دریا آیینه آسمان و ستارگان و محل تجلی اشعة مهر و ماه و آفرینندة نقش های غروب است. مثل دریا از حركت و حیات لبریز است و در زیر ظاهر صیقلی و آرام، دنیایی پر از تپش و پر از تلاش دارد...
مولف اثر نكته اساسي ديگري را با اين نوع نگرش و نگاه تلخ و تيره اش مي خواهد كه بيان كند . اينكه تهران ( ايران هم همان تهران است و بس ) بر روي ويرانه هايي از " خون و اعدام و قتل و خيانت و عفونت و سوء تفاهم و لمپني و عقده هاي رواني ، رفتارهاي ساديستي دگرآزار ، تعصب ، حماقت ، ... " برپا شده است . گذر جامعه سنتي به دنياي مدرن ناچارا از مسير پرسنگلاخ خشونت و غارت و ويران شدگي ميسر است . اين وضعيت به گمان نويسنده اثر ...
دگربارْ این دلم، آتش گرفته ست!
رها کن! تا بگیرد، خوش گرفته ست
بسوز ای دل، در این برق و مَزن دَم !
که عقلم، ابر ِسودا وَشْ گرفته ست
...
...
هشتم مهر ماه هر سال كه به مناسبت تولد مولانا، روز جهاني مولوي از سوي يونسكو نامگذاري شده است ، يادآور خاطرات دلنشيني است از مجالس و مراسمي كه به اين مناسبت در محا فل خصوصي و عمومي برگذار مي شد . امسال و چندي قبل كه به بهانه نود مين سال روز تولد جناب استاد دكتر محمد علي موحد از سوي شهر كتاب ، نشست پربار و دل انگيزي برگذار شد و سخنها و حرفهايي به همراه تقدير و تشكر از ايشان بعمل آمد و دوستان و هوادارن و هواخواهان او ، از ريز و درشت ، از غريبه و آشنا ، از همراه و فاميل ، از همكار و رقيب ، در اين بزرگداشت جمع شدند ؛ كتاب " جشن نامه استاد دكتر محمد علي موحد " نيز...
قصه هايي تلخ وتيره . هفت داستان از تنهايي و جدايي انسانها .تلخي وبي معنايي زندگي روزمره زوجهايي كه در آستانه جداشدن اند يا جدا شده اند .عدم درك دنياي واقعي . عدم پذيرش وضعيت زندگي . تلخي و تلخي و تلخي ...
نان پاره ز من بستان ، جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما ، آواره نخواهد شد
آن را که منم خرقه، عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره ، بیچاره نخواهد شد
...
...
فيروزه دوما كه يك نويسنده ايرانيالاصل است، مينويسد: من اولین بار «خالد حسینی» را در یک مراسم جمع آوری اعانه برای کتابخانههای عمومی «برکلی» در ژانویه سال 2004 دیدم. کتاب هردوي ما تقریبا همین اواخر درآمده بود، ولی من «بادبادک باز» را نخوانده بودم. ولی اسم نویسندهاش را یادم بود. از همان اولین باری که اسم چاپ شده خالد حسینی را دیدم؛ فهمیدم که او اهل همان بخش از دنیا است که من از آنجا آمدهام. من طرفدار او شده بودم بدون آن که ...
قصه از برجسته ترین و رایج ترین گونه های ادبیات عامه است كه با طبیعت و زندگی مردم پیوند نزدیك دارد ، گوناگونی یك قصه و نقل آن به این سبب است كه ادبیات عامه در آغاز صورت شفاهی داشته و از فرد به فرد و نسل به نسل دیگر انتقال یافته و سپس برای بقا و استمرار در هر عصر و دوره و در هر جامعه و فرهنگ، خود را با نظام اجتماعی رایج تطبیق داده و با الگو های اجتماعی آن جامعه و آن دوره هم نوا نموده است ...
ده داستان اين كتاب كه اكثرا با راوي اول شخص مفرد حكايت مي شوند داراي زباني محكم و شسته و رفته اند . صلابت و قاطعيت جملات داستاني از نكات قوت اين كتاب است . مولف اثر سبك گويش و لحن خاص خودش را در تمامي قصه ها به خوبي گنجانده است . جملاتي محكم و خوش ساخت كه راوي تنهايي و انزواي قهرمانان حكايتهاست ، از عشقهايي نافرجام و ناتمام سخن مي گويد .عشقهايي كه سركوب شده و يا نفي مي شود . عشقهايي كه به رنگ نيلي آسمانند و به عظمت و گستردگي آن ...
این خانه که پیوسته در او بانگ چَغانهست
از خواجه بپرسید که این خانه چه خانهست؟
این صورت بت چیست ؟ اگر خانه کعبهست
وین نور خدا چیست ؟ اگر دیر مُغانهست
...
...
بياييد ، بیایید ، که گلزار دمیدهست
بیایید ، بیایید ، که دلدار رسیدهست
...
...
احمد غلامي مرا به ياد دو نفر مي اندازد . محسن مخملباف و مسعود كيميايي ! حالا چرا ؟ سعي مي كنم كه بگويم .
منش و عملكرد كارنامه زندگي اش به لحاظ گذشته مذهبي و خانوادگي سنتي كه پايبنديهاي ذهني و ايدئولوژيك قديمي به دين و سنت ديني و خدا وپيغمبر و غيرو دارد و وضعيت نسبتا معتدل شده و نرم شده اش در خصوص اين قضايا در حال حاضر ...
پنج داستان كوتاه كتاب " قبرستان سقف ندارد " در يكصد صفحه ، مجموعه داستاني خوشخوان و يكدست را تشكيل داده اند . سامان آزادي با اين اولين كتاب داستانش نشان مي دهد كه لحن و زباني محكم و نيز انديشه اي متمركز براي بيان روايتش از زندگي قهرمانانش برگزيده است ...
از شانزده داستان كوتاه كتاب " حالا يك كلاه آفتابي قرمز دارم " به نظر من تعداد انگشت شماري از آنها واجد حرف و نكته اي نغز و جذاب اند. خانم عطيه راد با لحن و زباني يكنواخت قصه هايي از شهر و روستا و آداب و رسوم قديمي ها ( بگوِئيد سنتي در مقابل مدرنيته ) را در قالب جملاتي ايهام گونه ومبهم روايت مي كند . اكثر داستانهاي مجموعه به دنبال كشف يك چيز ناگفته اند . اين چيز ، راز و يا ...
بهار آمد، بهار آمد، بهار خوش عُذار آمد
بهار آمد ، بهار آمد، بهار آمد
...
موراكامي استاد قصه گويي از تخيل هاي سركش و آرزوهاي بي پايان نهفته در نهاد بشري است . لذت خوانش قصه هاي او غير قابل توصيف است ؛ لذتي دروني و عميقي كه ناشي از همذات پنداري مخاطب اثر با قهرمانان داستانهاست . باور كنيد كه موراكامي استاد سخن جان قصه طلب آدمي است ! قصه هاي او ، نداي وجدان انساني انسان معاصر در عصر تنهايي و سرگشتگي بشريت پست مدرن است ...
بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت
سرمست همیگشت به بازار مرا یافت
پنهان شدم از نرگس مخمور، مرا دید
بگریختم از خانه خمار، مرا یافت
...
...
مريم حسينيان و كتابسراي تنديس رمان " بهار برايم كاموا بياور " را همين امسال و در 180 صفحه چاپ و منتشر كرده اند .
فرم وشكل نامه گونه روايت داستاني ، اطلاعات دهي قطره چكاني و شخصيت پردازي قهرمانان قصه در فضاي تيره وتلخ خانه روستايي دو طبقه جن زده محل ارواح و اشباح انسان گونه ، از همان شروع خوانش ، آدمي را درگير راز و رمزي وحشت گونه و دلهره آور مي كند ...
ببستی چشم ، یعنی ، وقت خواب است
نه خوابست آن ، حریفان را جواب است !
تو میدانی که ما چندان نپاییم
ولیکن چشم مستت را شتاب است
...
...
كتاب «چه زود بزرگ شدم» آقاي حسن فرهنگ فر، رماني احساساتي و عامه پسند است كه با راوي اول شخص مفرد و به سبك و ساختار مدرني در روايت گويي (روايت غيرخطي) متكي به واگويه هاي ذهني راوي ، داستان خودش را حكايت مي كند...
جايگزيني مفاهيم جديد فرهنگ شهر نشيني ، همچون : پارك خودرو در خيابان و كوچه ، كافي شاپ بجاي قهوه خانه ، معضل كمبود دستشويي عمومي در خيابانهاي شهرها ، خوابگاه دانشجويي ، امامزاده در كوچه و پس كوچه شهرها ، و ... بهانه اي شده است تا خانم آتوسا افشين نويد اولين مجموعه داستاني اش را با عنوان " سرهنگ تمام " تابستان امسال بدست نشر چشمه بسپارد تا چاپ و منتشر شود . كتاب 118 صفحه اي داراي پنج داستان كوتاه است ، دو داستان آخري نسبت به سه داستان اولي بلندترند ...
آن خواجه را، از نیم شب، بیماریی پیدا شدهست
تا روز، بر دیوار ما، بیخویشتن، سر میزدهست
چرخ و زمین، گریان شده، وز نالهاش نالان شده
دمهای او، سوزان شده ، گویی که در آتشکدهست
...
...
قصه رمان واگويي روابط مابين دو مرد و چهار زن است ؛ و يا در واقع داستاني روانشناختي از روحيات و خصوصيات رفتاري دو خانواده ( زن – مرد) با دو معشوقه يك مرد از اين خانواده . كامران محمدي روان شناسي خوانده است و در اين رمان هم خواسته است از ديدگاه روانكاوي رفتاري ، شخصيت محوري قصه(ايوب ) كه در كودكي شاهد تجاوز سربازان عراقي به مادر نگون بختش بوده است را تجزيه و تحليل كرده و علت خيانت به زنش را (ستاره ) همين عامل نا بهنجار ريشه اي قلمداد نمايد .ولي پرداخت روايت و پيرنگ ...
موراكامي نويسنده حالات و آنات هم اكنوني است . غنيمت شمري زمان حال و در وقت زندگي كردن . آدمهاي داستانهايش نه حسرت گذشته را دارند و نه غم ونگراني آينده را . آنچه كه براي شخصيت قصه ها مهم است بودن و چگونگي آن در وقت است . صوفي ابن الوقت باشد اي پسر ...
![]() |