شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
" ساختار كاموايي متن گنجشگي "
مريم حسينيان و كتابسراي تنديس رمان " بهار برايم كاموا بياور " را همين امسال و در 180 صفحه چاپ و منتشر كرده اند .
فرم وشكل نامه گونه روايت داستاني ، اطلاعات دهي قطره چكاني و شخصيت پردازي قهرمانان قصه در فضاي تيره وتلخ خانه روستايي دو طبقه جن زده محل ارواح و اشباح انسان گونه ، از همان شروع خوانش ، آدمي را درگير راز و رمزي وحشت گونه و دلهره آور مي كند .
نويسنده اي كه در پي نوشتن رماني است جانكاه ، جريان ذهني وهم گونه اش را در قالب زباني محكم و روان و با پرش هاي فكري و برش هاي مكاني از اين دنياي واقعي تلخ به آن جهان فرا واقعي ( سور ئال ) محسور كننده به كلمات وجملاتي در مي آورد .
رخدادها و حوادث نه آنچنان غير منتظره ،اما غير واقعي از مكانها و فضاهاي زيستي فكري راوي اول شخص با در هم آميزي تخيل و توهم ذهني ، خواننده اثر را در كلاف كاموايي پيرنگ متن سردرگم مي كند . مخاطب اگر چه كنجكاو رازگشايي واقعه يا حادثه اصلي داستاني تمامي نامه ها را به جد پي گيري مي كند ، اما نهايتا سرخورده و بي نتيجه از اين پيچيدگي روايتي به ناسرانجامي مي رسد .
بازي كلامي با گنج و گنجشگ ، بهار و كاموا ، بنفشه و برف ، ... اگر چه نشانه شناسي روايت داستاني را در ذهن خواننده تداعي مي كند ، ولي عدم عمق پذيري محتوايي اثر و سرگرداني مولف در بيان چكيده جهان نگري و نوع نگاهش به زندگي ، عدم تمركز بر ايده مركزي متن ، مخاطب را در پايان روايت نا اميد مي كند .
خشم و دلگيري از جهان معنايي زيستي ، مردم گريزي و اعتراض به روابط مرسوم عرف اجتماعي ، پناه بردن به دنياي ذهني فرا واقعي ، دلخوري از جهنم وجود ديگري ، قهر و روي گرداني از من من ، فرار از " بودن " و در پي " شدن " ، تكيه و اعتبار بيش از حد به فرم و ساختار داستاني ، ... نكاتي است كه احتمالا منظور نظر اوليه مولف از پديد آوردن متني با ساختاري پيچيده و فرمي كلاف وار كاموايي گره خورده است ؛ ولي در نهايت كه چه بشود ؟
هنگام خواندن اثر ، ذهنم درگير يادآوري فيلم " ديگران" آلخاندرو آمنبار با بازي نيكول كيدمن شد ! درآن فيلم كه شخصيت اصلي اثر زني شوهرمرده است با دو بچه ( مثل بنيامين و نگار داستان ، اگرچه دختر بچه فيلم بزرگتر از نگار شيرخواره يكسال ونيمه است ) در خانه اشان پناه گرفته اند و از ورود هر غريبه اي واهمه و ترس دارند ( مشابه ترس راوي اثر از نسترن خانم و آقاي سلام ) و گمان مي برند كه ديگران مردگاني يا ارواح رفته گاني اند كه در اين خانه جاي گرفته اند ؛ غافل از آنكه خودشان مرده اند و در دنياي برزخ گونه مابين اين جهان و آن جهان سرگردانند و نمي خواهند كه بپذيرند كه مرده اند و بايد بروند ( مشابه مردن بنيامين و نگار و سلام و نسترن داستان ).
شباهت ساختاري و فرميك ( يا به عبارتي شكل پنهان روايت = ساختار و شكل ظاهري اثر = فرم ) با آن فيلم و همچنين با اكثر فيلمهايي كه در سينماي هاليوودي چند سال اخير رواج يافته است ( مانند سريال " رفته گان " يا " جزيره شاتر " اسكورسيزي يا " باز ماندگان " ماركز و غيره ) كه مبلغ عقايد اساسي كليساي خرافه پرور اوانجليستهاي امريكايي است ، آدمي را دلزده و نااميد از زندگي و هر نوع معناي آن مي كند .
عمده فلسفه زندگي اين كليساي خرافي و فرهنگ فراگير غالب امريكايي آنست كه ، بشر به علت گناه اوليه و رانده شدن از بهشت ، ذاتا گناهكار است و مستحق عذاب . نجات دهنده يا نجات دهندگاني از جهان برين خواهند آمد و تنها تعداد انگشت شماري را نجات داده و به زير درخت طوبي بهشت موعود خواهند برد . و اكثر ديگراني كه لياقت و سزاوار نجات يافته گي را ندارند به همراه دنياي مادي حاضر ويران و نابود خواهند شد . اين چرخه حيات هر سه تا هفتصد سال ادامه خواهد يافت ! راه نجاتي نيست ، همه دچار عذاب وجدان و بار گناهيم ! بحث اختيار و آزادي و سرنوشت و اراده انتخابگر انسان و ... همه پوچ و بيهوده است !
مريم حسينيان با دلخوري و رنجي كه از بودن در اين جهان پر از عذاب و ريا و دروغ و تظاهر مي كشد ( به روابط زمان دانشجويي راوي در نشستهاي قصه خواني و نوع شخصيت دو دوست او ، ليلا و زهره ، دقت شود ) به جهان كلمات بر ساخته از ذهن فرار و نشانه سازش پناه برده و با جادوي واژگان ، لحن قصه گويي جذاب و سيال ، ساختار حلقوي پيچيده روايت داستاني شخصيتها ، رازواره گي طبيعت پيراموني و مكاني قصه اش ، جهاني خاص و منحصر به فرد را براي خودش ساخته است كه آدمي مي تواند ساعتها بنشيند و به كتاب زل بزند ، به كتاب زل بزند ، به كتاب زل بزند ، ... فقط زل بزند ، همين !
![]() |