شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
آب زنید راه را، هین ! که نگار میرسد!
مژده دهید باغ را، بوی بهار میرسد!
...
...
چنانكه گفت هارون الرشيد كه اين ليلي را بياوريد تا من ببينمش كه مجنون چنين شوري از عشق او در جهان انداخت ، و از مشرق تا مغرب قصه عشق او را عاشقان آينه خود ساخته اند .
خرج بسيار كردند و حيله بسيار ، و ليلي را بياوردند . به خلوت درآمد خليفه شبانگاه ، شمعها برافروخته ، دراو نظر مي كرد ساعتي ، و ساعتي سر پيش مي انداخت ...
علي چنگيزي در هر سه كتابي كه از او خوانده ام ، موتيف هاي يكساني را دنبال مي كند . سربازي و پادگان ، كوير و تشنگي ، كاروانسرا و گنج ، مرگ و قتل ، سفر و جاده ، ... مضمونهايي اند تا او فضاسازي لازم را براي پيرنگ روايتش بسازد . شخصيتهاي فرودست جامعه و رانده شده از اجتماع ، محمل داستان گويي او هستند . رخدادها و حوادث متن ، اغلب سهمگين و غير منتظره نيستند . راوي با نقل انگيزه و منظور قهرمانان داستان ، موتور محرك قصه را ...
شخصيتهاي اثر و قهرمانان رمانُ نمونه اي انتخاب شده از اين افراد اينده ساز مملكت در دهه هفتاد و هشتاد اند . نسلي كه همزمان با دگرگوني معيارها و ارزشهاي اجتماعي و انساني در جامعه متولد شده اند ، در دهه پنجاه ، و امروزه در ميانسالي در پي معناي زندگي اند . زندگي يي كه جواني اش در سيلاب و توفانهاي سياسي صدمه ديده و سرخورده شده است . ساختار روايت داستان و يا در حقيقت شكل پنهان رمان ، بيانگر اين سردرگمي يا سرخوردگي دروني ، اين تعالي يا افول معنوي ، اين دگرگوني يا تغيير روابط خانوادگي ، اين سركوبگري عشقهاي ازلي و ابدي انساني ...
![]() |