شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
"كلاه قرمزي در مدرسه پشت باغ فين "
نگاهي به مجموعه داستان " حالا يك كلاه آفتابي قرمز دارم " / خانم عطيه جوادي راد
از شانزده داستان كوتاه كتاب " حالا يك كلاه آفتابي قرمز دارم " به نظر من تعداد انگشت شماري از آنها واجد حرف و نكته اي نغز و جذاب اند . خانم عطيه راد با لحن و زباني يكنواخت قصه هايي از شهر و روستا و آداب و رسوم قديمي ها ( بگوِئيد سنتي در مقابل مدرنيته ) را در قالب جملاتي ايهام گونه ومبهم روايت مي كند . اكثر داستانهاي مجموعه به دنبال كشف يك چيز ناگفته اند . اين چيز ، راز و يا رازوارگي نيست كه كشش و جذابيت نابي را براي مخاطب بهمراه داشته باشد ، بلكه تعليقي ناگفته است كه در جملات پاياني براي خواننده كشف و حتي ناكشف ( عجب تركيبي !) مي شود .
دو داستان " حالا يك كلاه آفتابي قرمز دارم " و " پشت باغ فين " بهمراه شايد " من سوسك ها را دوست دارم " دغدغه هاي هويتي و مسايل وجودي دروني انسان را به همراه باز هم واگويي چيزي پنهان ، به همان لحن و زبان يكنواخت مابقي قصه ها بيان مي كنند ؛ ولي اشارات زير لايه اي اشان به وجوه پنهان زواياي رواني آدمي ، خوب و دلنشين از آب در آمده است .
مابقي داستانها كه اغلب با مرگ و قبرستان ، سنن روستايي ، آداب اجتماعي و اخلاقي قدماي شهر هاي كوچك اشاره دارد ، فقط قصه اشان را خوب روايت مي كنند ؛ولي فاقد هرگونه معناي عميق و تعبيرات فرا متني اند . كوتاه بودن اكثر داستانها به عدم بارور شدن شخصيت ها و همچنين عدم تحكيم و تعميق رخدادها منجر شده است . پايان گره گشاي قصه ها نيز لذتي خاص يا تجربه نابي به مخاطب نمي بخشد .
قصه و سرگذشت مدرسه الله يار خان صالح ، وزير وقت دولت مصدق و از ياران صديق جبهه ملي و دولت انقلابي سالهاي 1330-1332 با زير ساختي تاريخي و هويتي ملي ، به لحاظ برانگيختن حس غرور ملي و نيز نگاه اجتماعي سياسي به خانواده او و نحوه اعتراض مردمي به انتخابات فرمايشي زمان شاه ، با توجه به سال نگارش داستان ( زمستان 1386 ) و مقارنت آن با وضعيت كنوني جامعه ، موجب همدلي و همراهي مخاطب مي گردد .
اشارات مستقيم و غير مستقيم به المانهاي هويت شهري كاشان ( قالي ، باغ فين ، تپه سيلك ، آتشكده ، قنات ، ... ) و پرداخت قصه ها حول اين موضوعات كه داراي بار معنايي و عاطفي خاصي هستند ، نيز تداعي گر معاني و تاويلات بينا متني نمي گردد . اگر هم مولف آگاهانه و عامدانه در پي ايجاد روايتهاي موازي و همزمان از كنش تاريخي و تاريخچه اين گزاره هاست ، به علت نحوه رمز گشايي پاياني داستانها ، موفق عمل نمي كند .
خانم عطيه راد ( يا جوادي راد ؟) قصه گوي خوبي است . اگر مفاهيم انساني و عام بشري را در زيرلايه هاي داستاني اش بيان كند و فقط در پي رعايت فرم و ساختار كلاسيك و متداول قصه گويي مدرن كه در كلاسهاي داستان نويسي يا كتابهاي آموزشي گفته اند ، نباشد ، مي تواند با لحن خاص و موجز خودش ، داستانهايي بهتر و به يادماندني تر خلق كند و در جامعه ادبي سري ميان سرها بيرون آورد . وگرنه بايستي به حرف همسرش گوش كرده و قصه هايش را كه روي كاغذ نوشته است ، ريز ريزش كرده و از پنجره اتوبوسي كه توي جاده روستاهاي كاشان در حال حركت است بيرون بريزد ! ( اشاره به متن خود مولف در صفحه يادداشت معرفي نويسنده كتاب است . )
" بعضي اسم ها نوشته نشده ؛ كنده شده . مثل اسم قديم روي تابلو اين مدرسه كه سر تاسرش را رنگ سياه زده اند و با سرخ و سفيد اسم جديد را روي آن نوشتند . سرخي اسم تازه حرمت خودش را دارد ولي توي اين سالها زير باران و برف و افتاب ، تابلو پوست انداخته و تكه اي از قلم زني هاي اسم قديمي پيدا شده است . " ( ص 67 / داستان پشت باغ فين )
متن فوق كه در كمال ايجاز، اشاره اي به دوام و پايداري اسم نيك و نيكمردان روزگار دارد ، در كوتاهترين شكل ممكن به نقد فرهنگ معاصر شهيد پرور سرخ انديش دست زده و اگرچه حرمت اسم شهيد را پاس مي دارد ، ولي گذر زمان و تغيير نگرش و جهان بيني جامعه و اصالت هويتي تاريخي ملتي را با قلم زني هايي در پيرامون رسم و رسوم و اسم و فاميل قديمي هاي بامرام و انسان مدار ياد آوري مي كند .
لحن زباني روايت خانم عطيه راد در اين كتاب و مجموعه داستانهايش به همين روال و سياق با اشارات و كنايات كوتاه همراه است . اكثر اين نكته هاي زباني پس از خواندن آخر داستان و كشف تعليق يا نا گفته ابتدايي قصه و با دوباره خواني مجدد داستان ميسر خواهد شد . براي درك تمامي بازيهاي زباني مولف توصيه مي شود كه داستانها را دوبار بخوانيد ! تا لذتي را كه مورد نظر نويسنده است و خود او هم مثل شكلات كاكائويي تجربه كرده و دوست داشته است ، شما هم دوست بداريد .
![]() |