شمس ِ مولانا
 
 
دغدغه های یک روح
 

    ماداميكه  به لحاظ  كاوشهاي علمي و روشهاي جديد باستانشناسي نتوان به اثبات وجود مدفن شمس تبريزي در پاي منار شهر خوي دست يافت ، با برگذاري همايشها ، نشستها ، گردهمايي ها ، سخنراني ها و ... و استناد كردن به متون تاريخي همچون" مجمل فصيح خوافي" ميرزا محمد خان قزويني يا " شاهد صادق " ميرزا محمد صادق اصفهاني  يا  "منشات السلاطين " فريدون بيگ  يا  "بيان منازل سفر عراقين "  فصوحي السلاحي   نيز نمي شود ، مدعيان و محققان را قانع كرد ...


برچسب‌ها: شمس تبریزی, مولانا, روزجهانی, عرفان
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  شنبه ۹ آذر ۱۳۹۲ساعت 7:37  توسط رضا جوانروح  | 

   فقر نگاه تاريخي نسبت به مسائل فلسفي و هنري و ادبي ، عامل اصلي واپس ماندگي ماست و اين خود سرچشمه از نگاه دايره وار ما دارد كه تاريخ را بمانند مغرب زمين ، نمي توانيم به گونه ء خطي مورد نظر قرار دهيم . به همين دليل تصور مي كنيم عرفان بايزيد و عين القضات و شمس تبريزي ، عين عرفان فلان عليشاه دوره قاجار يا دورهء معاصر است...


برچسب‌ها: عرفان, تصوف, زبان, كتاب
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۲ساعت 15:53  توسط رضا جوانروح  | 

     در بيست و ششم (26) جمادي الثاني سال (642) هجري قمري و لحظه ديدار شمس و مولانا (فارغ از هر گونه روايتهاي ساخته و پرداختهء ذهني مريدان) آنچه كه مولانا را دگرگون ساخت و بنيان فكري اش را به هم ريخت و بر شالوده پيشين تفكرش، اطلاعات و معلومات اكتسابي قبلي آن، صورت بندي و ساختار ديگري را شكل داد، تا مولانا ي فقيه و دانشمند به عارفي شاعر و شوريده اي عاشق تغيير يابد، مسلماً بيان و «تكرار انديشه» و معاني قبلي و مفروض موجود نبوده است كه مولانا خود ...


برچسب‌ها: شمس تبريزي, مولانا, عرفان, 8آذر
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱ساعت 8:38  توسط رضا جوانروح  | 

    اگر چه تولد مولانا را به تحقیق و اجماع در ۸ مهر ماه سال ۶۰۴ گفته اند ولی این زایش جسمانی حضرتش بسیار توفیر دارد با تولد روحانی اش . مولانای واقعی ، آن مولانايي كه من و شما او را مي شناسيم و دوستش مي داريم ، به تحقيق و يقين در ۸ آذر ماه سال ۶۴۲ قمري يعني در ۳۸ سالگي و در ميان سالگي اش دوباره زائيده شده است . اويي كه از بارها زائيده شدن سخن گفته است ، فقط و فقط يكبار متولد نشده است . " مانند طفلي در بدن ، من پرورش دارم ز خون  /   يك بار زايد آدمي ، من بارها زائيده ام " ...


برچسب‌ها: شمس تبريزي, مولانا, عرفان, 8آذر
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۱ساعت 8:44  توسط رضا جوانروح  | 
 
پنجمین نشست رستخیز ناگهان(دور دوم)

سخنران: آقای دکتر شهرام پازوکی

موضوع سخنرانی: عرفان و طریقت از نگاه مولانا

روز :   دوشنبه 27 شهریور ماه 91    /    ساعت 19-17
...

برچسب‌ها: مولانا, عرفان, مثنوی, سخنرانی
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۱ساعت 23:20  توسط رضا جوانروح  | 
نقلست كه مردي پيش او آمد و گفت :  "مي خواهم كه خرقه پوشم ."

 گفت :‌" ما را مساله ايست اگر جواب دهي شايسته ء خرقه باشي . "

 گفت :" بگوي" ...


برچسب‌ها: عرفان, متون, خرقاني, خرقه
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۱ساعت 8:39  توسط رضا جوانروح  | 

بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت

سرمست همی‌گشت به بازار مرا یافت

 

پنهان شدم از نرگس مخمور،  مرا دید

بگریختم از خانه خمار،  مرا یافت

...

...


برچسب‌ها: غزل, مولانا, شمس, عرفان
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۰ساعت 14:52  توسط رضا جوانروح  | 

ببستی چشم ،  یعنی ، وقت خواب است

نه خوابست آن ، حریفان را جواب است !

 

تو می‌دانی که ما چندان نپاییم

ولیکن چشم مستت را شتاب است

...

...


برچسب‌ها: مولانا, غزل, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰ساعت 8:6  توسط رضا جوانروح  | 

"ز آغاز عهدی کرده ام کاین جان فدای شه کنم

                            بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم"

 

این روزها باز،  هوای ِعطر ِکوچه های ِقونیه در سر ِسرْمَستان ِخدا می پیچد .

 این روزها باز ، عده ای ...


برچسب‌ها: مولانا, شمس, قونیه, عرفان
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ساعت 7:30  توسط رضا جوانروح  | 

" عيب  و هنر  "

 

   " عيبي باشد در آدمي كه هزار هُنر را بپوشاند ، و يك هُنر باشد كه هزار عيب را بپوشاند .آن يكي را همه عيبها نبُودْ اِلاٌ كينه دار بود ، هنرهاشْ را پوشانيد ؛ و سرانجامش چه شد ؟ و اِنً عَليك اللْعَنه ...


برچسب‌ها: قصه, مولانا, شمس, عرفان
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۰ساعت 8:38  توسط رضا جوانروح  | 
 

      در تاریخ عرفان ایرانی، نَه تاریخ تولد و نَه تاریخ مرگ شمس تبريزي به تحقیق مشخص است، لیکن تاریخ آشنایی و رودررویی شمس با مولانا در قونیه به تحقیق و قطعاً مشخص است (26جمادی الاخر سال 642 هجری قمری، برابر 29 نوامبر سال 1244 میلادی، برابر 8 آذر ماه سال 622 هجری شمسی)  ...


برچسب‌ها: مولانا, شمس, عرفان, قونیه
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۷ آذر ۱۳۹۰ساعت 6:55  توسط رضا جوانروح  | 

آن خواجه را، از نیم شب،  بیماریی پیدا شده‌ست

تا روز، بر دیوار ما، بی‌خویشتن،  سر می‌زده‌ست

 

چرخ و زمین،  گریان شده، وز ناله‌اش نالان شده

دم‌های او، سوزان شده ، گویی که در آتشکده‌ست

...

...


برچسب‌ها: مولانا, شمس, غزل, عرفان
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۲ آذر ۱۳۹۰ساعت 17:10  توسط رضا جوانروح  | 

 

"آن كس كه به صحبت من ره يافت، علامتش آن است كه صحبت ديگران بر او سرد شود و تلخ شود .نه چنان كه سرد شود و همچنين صحبت مي كند، بلكه چنان كه نتواند با ايشان صحبت كردن".

( مقالات شمس تبریزی، دفتر اول /ص74 سطر7)

...


برچسب‌ها: شمس, متون, عرفان, مولانا
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۰ساعت 7:35  توسط رضا جوانروح  | 

آن نفسی که باخودی،   یار چو خار آیدت

وان نفسی که بیخودی،  یار چه کار آیدت

 

آن نفسی که باخودی،  خود تو شکار پشه‌ای

وان نفسی که بیخودی،  پیل شکار آیدت

...

....


برچسب‌ها: مولانا, شمس, غزل, عرفان
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۰ساعت 7:23  توسط رضا جوانروح  | 

    

  به مناسبت روز جهانی مولانا ( ۸ مهر)  برای فراخوان مقاله به کنفرانس " مهر مولانا " نوشتار زیر را آماده و ارسال کردم . باشد که شمیم جان افزای نفس حق مولانا بوی خوش مهر و محبت را بر عاشقانش در سراسر گیتی به ارمغان آرد  ، كه هر كجا جاني عاشق باشد جذب اصل اصل اصل جانها باشد همچون آهني مجذوب آهنربا !

جاني كجا باشد كه او بر اصل جان مفتون نشد      آهن كجا باشد  كه  بر آهن ربا  عاشق نشد؟

اي واي آن ماهي كه او پيوسته بر خشكي فتد       اي واي آن مسي كه او بر كيميا عاشق نشد!

...

...

 


برچسب‌ها: مولانا, شمس, عرفان, عشق
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۶ مهر ۱۳۹۰ساعت 8:9  توسط رضا جوانروح  | 
 

 

    " ابراهيم ادهم پيش از آنكه ملك بلخ بگذارد ، درين هوس مالها بذل كردي و به تن طاعتها كردي ، و گفتي چه كنم ؟ و اين چگونه است كه گشايش نمي شود ؟

    تا شبي بر تخت خفته بود ، خفتهء بيدار ؛ و پاسبانها چوبكها و طبلها  و نايها و بانگها مي زدند ...


برچسب‌ها: متون, قصه, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۰ساعت 20:0  توسط رضا جوانروح  | 

آمده‌ام که تا به خود، گوش کشان کشانمت

بی دل و بیخودت کنم، در دل و جان نشانمت

 

آمده‌ام، بهار خوش،  پیش ِتو ایْ درخت ُگل

تا که کنار گیرمت، خُوشْ خُوشْ و می‌فشانمت

...

...


برچسب‌ها: مولانا, شمس, غزل, عرفان
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۰ساعت 7:45  توسط رضا جوانروح  | 

 

مهمان توام ای جان، زنهار مخسب امشب

ای جان و دل مهمان، زنهار مخسب امشب

 

روی تو چو بدر آمد ، امشب شب قدر آمد

ای شاه همه خوبان ،  زنهار مخسب امشب

...

...


برچسب‌ها: مولانا, شمس, غزل, عشق
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰ساعت 7:50  توسط رضا جوانروح  | 

هین! که منم بر در، در برگشا!

بستن در، نیست نشان رضا

 

در دل هر ذره تو را، درگهیست

تا نگشایی بود آن،  در خفا

...

...


برچسب‌ها: مولانا, غزل, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰ساعت 7:41  توسط رضا جوانروح  | 

 ای که به هنگام ِدَرْد، راحتِ جانی مرا

وی که به تلخی ِفقر،  گنج ِروانی مرا

 

آن چه نَبُردسْت وَهْم ،عقلْ نَدیدست و فهم

از تو به جانم رسید،  قبله ازآنی مرا

...

...


برچسب‌ها: مولانا, غزل, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۰ساعت 7:44  توسط رضا جوانروح  | 

در هوایت بی‌قرارم،  روز و شب

سر ز پایت برندارم،  روز و شب

 

روز و شب را، همچو خود مجنون کنم

روز و شب را کی گذارم،  روز و شب

...

...


برچسب‌ها: مولانا, غزل, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 8:19  توسط رضا جوانروح  | 

باده دِه آن یار ِقدح باره را

یار ِتُرُش رُوی ِشِکرپاره را

 

دست تو می‌مالد بیچاره وار

نه به کَفَش چارهِ بیچاره را

...

...


برچسب‌ها: مولانا, غزل, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 8:22  توسط رضا جوانروح  | 

بازآمدم چون عیدِ نو، تا قفل زندان بشکنم

وین چرخِ مردم خوار را، چنگال و دندان بشکنم

 

هفت اخترِ بی‌آب را ،کاینْ خاکیان را می خورند

هم آب بر آتشْ زنم ،هم بادْهاشان بشکنم

...

...


برچسب‌ها: مولانا, غزل, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۰ساعت 9:47  توسط رضا جوانروح  | 

 

باز بنفشه رسید ، جانب سوسن دوتا

باز گل لعل پوش ،  می‌بدراند قبا

 

بازرسیدند شاد،  زان سوی عالم چو باد

مست و خرامان و خوش ،  سبزقبایان ما

...

...


برچسب‌ها: مولانا, غزل, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۹ساعت 7:24  توسط رضا جوانروح  | 

هین! که منم بر دَر، دَر برگشا!

بستن در، نیست نشان رضا

 

در دل هر ذره تو را، درگهیست

تا نگشایی بُوَد آن،  در خفا

...

...


برچسب‌ها: مولانا, غزل, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۹ساعت 7:55  توسط رضا جوانروح  | 

 

جانَا، قبول گردان، این جست و جوی ما را

بنده و مرید عشقیم، برگیر موی ما را

 

بی ساغر و پیاله، درده میی چو لاله

تا گل سجود آرد ، سیمای روی ما را

...

...


برچسب‌ها: مولانا, غزل, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹ساعت 7:49  توسط رضا جوانروح  | 

 

چند گریزی ز ما،  چند رَوی جا به جا ؟

جان تو در دست ماست، همچو گلوی عصا !

 

ای همه خوبی تو را،  پس تو کِرایی کِه را ؟

ای گل در باغ ما ، پس تو کجایی کجا ؟

...

...


برچسب‌ها: مولانا, غزل, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۹ساعت 8:38  توسط رضا جوانروح  | 

بشکن سبو و کوزه ! ای میرآب جان‌ها

تا وا شود چو کاسه،  در پیش تو دهان‌ها

 

بر گیجگاه ما زن،  ای گیجی خردها !

تا وارهد به گیجی،  این عقل ز امتحان‌ها !

...

...


برچسب‌ها: مولانا, غزل, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۹ساعت 14:42  توسط رضا جوانروح  | 

تو مرا جان ِجهانی،  چه کنم جان و جهان را ؟

تو مرا گنج ِروانی ، چه کنم سود و زیان را ؟

 

نفسی یار شَرابم،  نفسی یار کَبابم

چو در این دُورِ خرابم،  چه کنم دُور ِزمان را ؟

 ...

...


برچسب‌ها: مولانا, غزل, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۹ساعت 7:24  توسط رضا جوانروح  | 

ای ساقی ِجان، پُر کن، آن ساغرِ ِپیشین را

آن راه زن ِدل را ، آن راه بُر ِدین را

 

زان می که ز ِدل خیزد،  با روح درآمیزد

مَخمور کُند جوشش،  مَر چَشم ِخدابین را

 ...

...


برچسب‌ها: مولانا, غزل, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹ساعت 7:11  توسط رضا جوانروح  | 
مطالب قدیمی‌تر
  بالا