شمس ِ مولانا
 
 
دغدغه های یک روح
 
 اَستر ،  ُشتر را پرسيد كه  :  " چونست كه من بسيار در سَر مي آيم ، تو كم در سَر مي آئي ؟ "

    شتر،  جواب گفت كه : " من چون بر سر عَقبه برآيم نظر كنم ، تا پايان عَقبه ببينم ؛ زيرا بلندسرم و بلند همتم و...


برچسب‌ها: مولانا, شمس, قصه, متن
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲ساعت 16:13  توسط رضا جوانروح  | 

      روايت گويي شاعران بزرگ كه بر گرفته از سنت و ميراث فرهنگي ، ديني و ادبي بسيار كهن در تاريخ تمدن بشري است ، ريشه در ناخوداگاه جمعي انسان دارد . روايت يك شيوه استدلال و يك روش  بازنمايي جهت درك جهان انساني است . مولاناي شاعر عارف با انتخاب سبك روايي خاص خود در مثنوي در پي بيان و تفسير هدفهاي عرفاني و تعليمي مورد نظرش است تا با خلق معاني جديد در قالب روايت مبتني بر تداعي جريان سيال ذهن به اندازه كافي جذابيت براي مخاطب متن را فراهم كند .   كتاب "روايت شناسي داستانهاي مثنوي " پايان نامه خانم دكتر سميرا بامشكي ، در همان سال اول برنده و برگزيده اين دوره بوده كه ...


برچسب‌ها: كتاب, نقد, قصه, مولانا
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۲ساعت 16:37  توسط رضا جوانروح  | 

      باورپذيري پيرنگ داستاني و شخصيتهاي اصلي و فرعي قصه با نقل تكنيكي و زباني روايت و با اميختن خرده حكايتهاي داستاني متعدد از همسايگان سنتي راوي ، همكاران اداري ، دربان هتل ، فيلمبرداران كليپ تبليغاتي نماينده اصلاح طلب مجلس و غيره كاملا جاافتاده و قابل لمس است ، ولي همدلي و همراهي مخاطب با قهرمانان داستان به سختي و دشواري قابل دستيابي است . داستان در سطح اول روايت بخوبي جاافتاده است و با تمامي اشارات بينامتني و فرا متني اش كه ياداور برخي از رمانهاي چند سال اخير ...


برچسب‌ها: كتاب, نقد, قصه, بازي
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  شنبه ۱ تیر ۱۳۹۲ساعت 8:54  توسط رضا جوانروح  | 

 

    چنانكه گفت هارون الرشيد كه اين ليلي را بياوريد تا من ببينمش كه مجنون چنين شوري از عشق او در جهان انداخت ، و از مشرق تا مغرب قصه عشق او را عاشقان آينه خود ساخته اند .

     خرج بسيار كردند و حيله بسيار ، و ليلي را بياوردند . به خلوت درآمد خليفه شبانگاه ، شمعها برافروخته ، دراو نظر مي كرد ساعتي ، و ساعتي سر پيش مي انداخت ...


برچسب‌ها: شمس تبريزي, قصه, ليلي, مجنون
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۱ساعت 8:33  توسط رضا جوانروح  | 

   علي چنگيزي در هر سه كتابي كه از او خوانده ام ، موتيف هاي يكساني را دنبال مي كند . سربازي و پادگان ، كوير و تشنگي ، كاروانسرا و گنج ، مرگ و قتل ، سفر و جاده ، ...  مضمونهايي اند تا او فضاسازي لازم را براي پيرنگ روايتش بسازد . شخصيتهاي فرودست جامعه و رانده شده از اجتماع ، محمل داستان گويي او هستند . رخدادها و حوادث متن ، اغلب سهمگين و غير منتظره نيستند . راوي با نقل انگيزه و منظور قهرمانان داستان ، موتور محرك قصه را ...


برچسب‌ها: کتاب, نقد, داستان, قصه
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۱ساعت 8:15  توسط رضا جوانروح  | 

  اولين كتاب آقاي مهدي شريفي  نويسنده جوان قمي كه به قول خودش در شلوغي خيابانهاي شهر هم گم مي شود و هم تنها ، به نام " تن ها " داستان بلند و خوشخواني است كه نشر چشمه اقدام به چاپ و نشرش كرده است . كتاب داراي قصه بسيار جذاب و گيرايي است كه با زبان روان و ساده اش ، حكايت مرگ و تنهايي آدمهاي يك خانواده را از زبان راوي اول شخص بيان مي كند . كشش خوانش قصه كتاب با روايت غير خطي اش ...


برچسب‌ها: کتاب, نقد, داستان, قصه
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۱ساعت 8:12  توسط رضا جوانروح  | 

    قصه هايي تلخ وتيره . هفت داستان از تنهايي و جدايي انسانها .تلخي وبي معنايي زندگي روزمره زوجهايي كه در آستانه جداشدن اند يا جدا شده اند .عدم درك دنياي واقعي . عدم پذيرش وضعيت زندگي . تلخي و تلخي و تلخي ...

 


برچسب‌ها: داستان, نقد, قصه, فلامک جنیدی
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۱ساعت 13:59  توسط رضا جوانروح  | 

 قصه از برجسته ترین و رایج ترین گونه های ادبیات عامه است كه با طبیعت و زندگی مردم پیوند نزدیك دارد ، گوناگونی یك قصه و نقل آن به این سبب است كه ادبیات عامه در آغاز صورت شفاهی داشته و از فرد به فرد و نسل به نسل دیگر انتقال یافته و سپس برای بقا و استمرار در هر عصر و دوره و در هر جامعه و فرهنگ، خود را با نظام اجتماعی رایج تطبیق داده و با الگو های اجتماعی آن جامعه و آن دوره هم نوا نموده است ...


برچسب‌ها: قصه, داستان, اسطوره, افسانه
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۱ساعت 8:31  توسط رضا جوانروح  | 

 اگر با خودم قرار نگذاشته بودم كه حتما بعد از خواندن هر كتابي ، چند جمله اي در نقد و تفسير و برداشتهاي شخصي ام بنويسم ، در مورد كتاب رمان " روز خرگوش " خانم بلقيس سليماني چيزي نمي نوشتم . خب چيزي نبود كه چيزي بنويسم . رماني معمولي و عامه پسند با تمام كليشه هاي رايج اين سبك نوشتن ...


برچسب‌ها: کتاب, نقد, داستان, قصه
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۱ساعت 17:2  توسط رضا جوانروح  | 

    احمد غلامي مرا به ياد دو نفر مي اندازد . محسن مخملباف و مسعود كيميايي ! حالا چرا ؟  سعي مي كنم كه بگويم . 

    منش و عملكرد كارنامه زندگي اش به لحاظ گذشته مذهبي و خانوادگي سنتي كه پايبنديهاي ذهني و ايدئولوژيك قديمي به دين و سنت ديني و خدا وپيغمبر و غيرو دارد و وضعيت  نسبتا معتدل شده و نرم شده اش در خصوص اين قضايا در حال حاضر ...


برچسب‌ها: کتاب, نقد, قصه, غلامي
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 8:7  توسط رضا جوانروح  | 
 

     پنج داستان كوتاه كتاب " قبرستان سقف ندارد " در يكصد صفحه ، مجموعه داستاني خوشخوان و يكدست را تشكيل داده اند . سامان آزادي با اين اولين كتاب داستانش نشان مي دهد كه لحن و زباني محكم و نيز انديشه اي متمركز براي بيان روايتش از زندگي قهرمانانش برگزيده است  ...


برچسب‌ها: داستان, نقد, كتاب, قصه
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱ساعت 18:18  توسط رضا جوانروح  | 

 

     از شانزده داستان كوتاه كتاب " حالا يك كلاه آفتابي قرمز دارم " به نظر من تعداد انگشت شماري از آنها واجد حرف و نكته اي نغز و جذاب اند. خانم عطيه راد با لحن و زباني يكنواخت قصه هايي از شهر و روستا و آداب و رسوم قديمي ها ( بگوِئيد سنتي در مقابل مدرنيته ) را در قالب جملاتي ايهام گونه ومبهم روايت مي كند . اكثر داستانهاي مجموعه به دنبال كشف يك چيز ناگفته اند .  اين چيز ، راز  و يا  ...


برچسب‌ها: کتاب, نقد, داستان, قصه
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۱ساعت 19:46  توسط رضا جوانروح  | 
 

 موراكامي استاد قصه گويي از تخيل هاي سركش و آرزوهاي بي پايان نهفته در نهاد بشري است .  لذت خوانش قصه هاي او غير قابل توصيف است ؛ لذتي دروني و عميقي كه ناشي از همذات پنداري مخاطب اثر با قهرمانان داستانهاست . باور كنيد كه موراكامي استاد سخن جان قصه طلب آدمي است ! قصه هاي او ، نداي وجدان انساني انسان معاصر در عصر تنهايي و سرگشتگي بشريت پست مدرن است ...


برچسب‌ها: موراكامي, نقد, كتاب, داستان
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰ساعت 19:1  توسط رضا جوانروح  | 

" عيب  و هنر  "

 

   " عيبي باشد در آدمي كه هزار هُنر را بپوشاند ، و يك هُنر باشد كه هزار عيب را بپوشاند .آن يكي را همه عيبها نبُودْ اِلاٌ كينه دار بود ، هنرهاشْ را پوشانيد ؛ و سرانجامش چه شد ؟ و اِنً عَليك اللْعَنه ...


برچسب‌ها: قصه, مولانا, شمس, عرفان
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۰ساعت 8:38  توسط رضا جوانروح  | 

 

"آن كس كه به صحبت من ره يافت، علامتش آن است كه صحبت ديگران بر او سرد شود و تلخ شود .نه چنان كه سرد شود و همچنين صحبت مي كند، بلكه چنان كه نتواند با ايشان صحبت كردن".

( مقالات شمس تبریزی، دفتر اول /ص74 سطر7)

...


برچسب‌ها: شمس, متون, عرفان, مولانا
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۰ساعت 7:35  توسط رضا جوانروح  | 
 

 

    " ابراهيم ادهم پيش از آنكه ملك بلخ بگذارد ، درين هوس مالها بذل كردي و به تن طاعتها كردي ، و گفتي چه كنم ؟ و اين چگونه است كه گشايش نمي شود ؟

    تا شبي بر تخت خفته بود ، خفتهء بيدار ؛ و پاسبانها چوبكها و طبلها  و نايها و بانگها مي زدند ...


برچسب‌ها: متون, قصه, عرفان, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۰ساعت 20:0  توسط رضا جوانروح  | 
 

    "يكي گفت كه مولانا همه لطف است، و مولانا شمس الدين را هم صفت لطف است و هم صفت قهر است... او مرا موصوف مي كرد به اوصاف خدا، كه هم قهر دارد و هم لطف.

    آن سخن او نبود و قران نبود و احاديث نبود. آن سخن من بود كه به زبان او مي رفت...


برچسب‌ها: متون, مولانا, قصه, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۰ساعت 8:20  توسط رضا جوانروح  | 

 

     جلا‌ل‌الدين رومي در مثنوي معنوي ، جهان را قرائت مي‌كند؛ قرائتي داستاني عرفاني.  مثنوي وي بيش از هر چيز يك  "خواندن" است، خواندن جهان كه شامل انسان هم هست ، به مثابه پديدارهايي كه معناي نهايي همه آنها " خدا " است. سبك اين خواندن " حكايت " است و او يك حكايت‌كننده است .  او از آنچه بر جهان گذشته و مي‌گذرد و به صورت پديدارها آشكار مي‌شود حكايت مي‌كند...


برچسب‌ها: متون, مولانا, قصه, جامعه
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ساعت 8:2  توسط رضا جوانروح  | 

     

            پيچيدگي تفكر و پيچيده كردن نوع نگاه و جهان نگري از معضلات هميشگي انسانهاي متفكر و انديشمند بوده است . لذتي كه از بازي با كلام و سخن به آدمي دست مي دهد ، نوعي ارضاء خاطر دروني و رضايت باطني است .  سياليت فهم و عدم قطعيت در دريافتن متن و مطلب ، امروزه از بديهيات عقلي و از اصول هرمنوتيكي است . هر قدر كه ادعاي فهميدن داشته باشيم ، باز هم شايد...


برچسب‌ها: متون, مولانا, قصه, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۰ساعت 9:2  توسط رضا جوانروح  | 
 

       مصطفي صلوات الله عليه  ياري را عتاب كرد كه : " تو را خواندم ، چون نيامدي ؟ "   گفت : " به نماز مشغول بودم. "   گفت : " آخر نه منت خواندم ؟ "   گفت : " من بيچاره ام . "  فرمود كه : " نيك است اگر در همه وقت مدام بيچاره باشي؛ در حالت قدرت هم خود را بيچاره بيني ...


برچسب‌ها: متون, مولانا, قصه, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹ساعت 7:54  توسط رضا جوانروح  | 
 

   "هر كه فاضلتر دورتر از مقصود. هر چند فكرش غامضتر، دورترست. اين كار دل است كار پيشاني نيست.

               قصهء آنكه گنج نامه اي يافت كه به فلان دروازه بيرون روي، قبه اي است؛ پشت بدان قبه كني، وروي به قبله كني و تير بيندازي، هر جا كه تير بيفتد گنجي است . رفت و انداخت، چندان كه عاجز شد؛ نمي يافت...


برچسب‌ها: متون, مولانا, قصه, شمس
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۹ساعت 7:22  توسط رضا جوانروح  | 
  

  نقلست كه ؛ شخصي پيش شيخ آمد و گفت :"دستوري ده ، تا خلق را به خداي دعوت كنم ."


         گفت :‌" زنهار تا به خود دعوت نكني ! "                     

 گفت :" شيخ ! خلق را به خويشتن دعوت توان كرد ؟ "

...


برچسب‌ها: متون, شمس, قصه, خرقانی
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۹ساعت 17:57  توسط رضا جوانروح  | 
  بالا