|
شمس ِ مولانا
|
||
|
دغدغه های یک روح |
چو با ما ، یار ما، امروز جفتست
بگویم، آنچه هرگز کس نگفتهست!
...
...
طبیب دردِ بیدرمان کدامست؟
رفیق راه ِبیپایان کدامست؟
اگر عقلست، پسْ دیوانگی چیست؟
وگر جانست ، پسْ جانان کدامست؟
...
...
(مقالات شمس تبريزي ، دفتر اول/ص 76سطر 9)
همنشيني با بزرگان و پيران طريق ادمي را به لحاظ روحي و ذهني اغناء كرده و قدرت روحي به او مي بخشد . سخن تاثيرگذار و سلوك موثر از كسي كه الگو و راهنماست ان چنان شهامت و شجاعت دروني ايجاد مي كند كه انسان سالك و جستجوگر ، احساس خوش امنيت و فراخ خاطر ...
مرا چون تا قیامت یار، این است
خراب و مست باشم کار ، این است
نه عقلی ماند و نی تمیز و نی دل
چه چاره ؟ فعل ِآن دیدار این است
...
...
"ز آغازْ عهدی کرده ام، کاینْ جانْ فدای ِشه کنم
بشکسته بادا پُشت ِجانْ گر عهد و پیمانْ بشکنم"
این روزها باز، هوای عطر قونیه در سر عاشقان شيداي شوريده می پیچد .
اين روزها باز ، عده ای عزم سفر عشق دارند و عده ای سودای ان مي كشند .
...
"شهر رقصندگان جان "
چند روزی دیگر در استانه کعبه عاشقان ، شهر قونيه ، و در جوار بارگاه گنبد خضراء مراسم و مجالس سماع بر پاست . چرخندگان درويش و سماع زنان شيدا از سراسر نقاط گيتي در اين ده روزه شبهاي پاسداشت گذر مولانا به جهان باقي ، گرد هم امده و بي تكلف و بي ادعا روزگاري خوش را تجربه مي كنند . سماع اگرچه در طول تاريخ فرقه مولويه داراي آداب و رسومي خاص و پرتكلف شده است ، ولي انچنان كه از سيرت و ميراث مولانا نقل است ...
دگربارْ این دلم، آتش گرفته ست!
رها کن! تا بگیرد، خوش گرفته ست
بسوز ای دل، در این برق و مَزن دَم !
که عقلم، ابر ِسودا وَشْ گرفته ست
...
...
نان پاره ز من بستان ، جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما ، آواره نخواهد شد
آن را که منم خرقه، عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره ، بیچاره نخواهد شد
...
...
من در روند مطالعاتم سه واژه را مرتبط با هم یافته ام، واژه جان، واژه خبر و واژه عدم. این سه واژه را درمثنوی معنوی به صورت اورگانیک پیوند خورده یافتهام وحالا شرح این یافته خودم را با شما در میان می گزارم...
|
|