شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
پدر جوان بود و سیاسی . چند سالی بود که ازدواج کرده بود و سه تا بچه قد و نیم قد هم داشت . همه دختر ! شور جوانی و حزب بازی به امید آرزوهایی که پیرمرد صاحب دولت در جامعه سنتی آن روزها در دل همگان کاشته بود . حزب ایران و شهرستانی دور و کوچک در شمال خراسان ، امید و معنای زندگی اش بود . مثل همه جوان های روزگار خویش...
قصه هايي تلخ وتيره . هفت داستان از تنهايي و جدايي انسانها .تلخي وبي معنايي زندگي روزمره زوجهايي كه در آستانه جداشدن اند يا جدا شده اند .عدم درك دنياي واقعي . عدم پذيرش وضعيت زندگي . تلخي و تلخي و تلخي ...
نان پاره ز من بستان ، جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما ، آواره نخواهد شد
آن را که منم خرقه، عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره ، بیچاره نخواهد شد
...
...
گفت :" ما را مساله ايست اگر جواب دهي شايسته ء خرقه باشي . "
گفت :" بگوي" ...
فيروزه دوما كه يك نويسنده ايرانيالاصل است، مينويسد: من اولین بار «خالد حسینی» را در یک مراسم جمع آوری اعانه برای کتابخانههای عمومی «برکلی» در ژانویه سال 2004 دیدم. کتاب هردوي ما تقریبا همین اواخر درآمده بود، ولی من «بادبادک باز» را نخوانده بودم. ولی اسم نویسندهاش را یادم بود. از همان اولین باری که اسم چاپ شده خالد حسینی را دیدم؛ فهمیدم که او اهل همان بخش از دنیا است که من از آنجا آمدهام. من طرفدار او شده بودم بدون آن که ...
![]() |