شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
" خنده بزن يار ترش روي "
باده دِه آن یار ِقدح باره را
یار ِتُرُش رُوی ِشِکرپاره را
دست تو میمالد بیچاره وار
نه به کَفَش چارهِ بیچاره را
خیره و سرگشته و بیکار کُن
این خِردِ پیر ِهمه کاره را!
ای کَرَمت شاه هزاران کَرَم
چشمه فرستی جگر ِخاره را
طفل دوروزه چو ز تو بُو َبَرد
میکِشد او سوی ِتو گهواره را
خوب، کلیدی در ِبربَسته را
خوب، کَمندی دل ِآواره را
کار ِتو این باشد ای آفتاب
نور فِرستی مَه و اِستاره را
خامش کن ! گفت، از این عالم است
ترک کن این عالَم ِغدّاره را!
(غزل 254 / مولانا )
*******
چند نهان داری آن خنده را
آن مَه ِتابندهء فرخنده را
بنده کُند ،رُوی ِتو صد شاه را
شاه کُند، خندهِ تو بنده را
خنده بیاموز گل سرخ را
جلوه کُن آن دولت ِپاینده را !
زلف برافشان و در آن حلقه کِش
حلق ِدو صد حلقه رباینده را !
روز ِوصالست و صَنم حاضرست
هیچ مَپَا مُدَّت ِآینده را
عاشق ِزخمست، دَفِ سخت رُو
میل ِلبست آن نِی ِنالنده را
بر رُخ ِدَفْ چند طپانچه بزن
دمْ دِهْ آن نای ِسِگالنده را
وَر به َطمَع ناله برآرد رُباب
خوش بگشا آن کف ِبخشنده را
عیب مکن گر غزل ابتر بماند
نیست وفا خاطر ِپرَّنده را
( غزل 253 / مولانا )
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مسدس مطوی مکشوف )
غزليات مشهور هم وزن : خيز كه امروز جهان آن ماست ... / شير خدا بند گسستن گرفت ... / مرغ دلم باز پريدن گرفت ... / كيست در اين شهر كه او مست نيست ؟ ... / خانه دل باز كبوتر گرفت ... / باز رسيديم ز ميخانه مست ... / زان ازلي نور كه پرورده اند ... / دوش دل عربده گر با كه بود ؟ ... / شد ز غمت خانه سودا دلم ... / شب كه جهان است پر از لوليان ... / جان مني ، جان مني ، جان من ... / باز رسيد آن بت زيباي من ... / جان و جهان ! دوش كجا بوده اي ؟ ... / اي دل سر مست ، كجا مي پري ؟ ... / در دل من پرده نو مي زني ... /
![]() |