|
شمس ِ مولانا
|
||
|
دغدغه های یک روح |
" جغد مباش ! بلبلي "
چند گریزی ز ما، چند رَوی جا به جا ؟
جان تو در دست ماست، همچو گلوی عصا !
ای همه خوبی تو را، پس تو کِرایی کِه را ؟
ای گُل در باغ ما ، پس تو کجایی کجا ؟
چند بکردی طواف، گِرد جهان از گَزاف
زین رَمه پُر ز لاف، هیچ تو دیدی وفا ؟
سوسنْ با صد زبان ، از تو نشانم نداد
گفت: رُوْ از من مَجو، غیر دعا و ثنا !
سرو اگر سَر کشید ، در َقد تو کی رسید ؟
نرگس اگر چشم داشت ، هیچ ندید او تو را !
مرغ اگر خطبه خواند ، شاخ اگر گل فشاند
سبزه اگر تیز راند ، هیچ ندارد دوا
از کف تو ای قمر، باغ دهان پُرشِکر
وز کف تو بیخبر، با همه برگ و نوا
مرده دل و مرده جو، چون پسر ِمرده شُو
از کفن مرده ایست ، در تن تو آن قبا !
هر طرفی صف زده ، مردم و دیو و دَده
لیک در این میکده ، پای ندارند ، پا
گویی که زر کُهُن، من چه کُنم؟ بَخش کُن!
من به سَما میروم ، نیست زر آن جا رَوا !
جغد نِهای! بلبلی ، از چه در این منزلی ؟
باغ و چمن را چه شد ؟ سبزه و سرو و صبا
(غزل 205 و 206 / مولانا )
-----------------------------------------------------------------------------
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مثمن مطوی مکشوف)
غزليات مشهور هم وزن : باز بنفشه رسيد جانب سوسن دو تا ... / يوسف كنعانيم، روي چو ماهم گواست ... / هر نفس آواز عشق، مي رسد از چپ و راست ... / نوبت وصل و لقاست ، نوبت حشر و بقاست ... / باز درآمد به بزم، مجلسيان دوست ، دوست ... / بار دگر آمديم تا شود اقبال شاد ... / دي شد وبهمن گذشت، فصل بهاران رسيد ... / صبحدمي همچو صبح، پرده ظلمت دريد ... / باگ زدم من كه دل مست كجا مي رود ؟ ... / دست بنه بر دلم ، از غم دلبر مپرس ! ... / باز درآمد ز باغ بي خود و سر مست، دوش ... / با رخ چون مشعله ، بر در ما كيست آن ؟ ... / گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان ... / باز فرو ريخت عشق از در و ديوار من ! ... / مطرب مهتاب رو ، آنچه شنيدي بگو ... / باده بده ساقيا ، عشوه و بادم مده ... / ساقي جان ، غير آن رطل گرانم مده ! ... /
--------------------------------------------------------------------------------------------
|
|