شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
" ز ندگي خرگوشانه "
نگاهي به كتاب " روز خرگوش " بلقيس سليماني
اگر با خودم قرار نگذاشته بودم كه حتما بعد از خواندن هر كتابي ، چند جمله اي در نقد و تفسير و برداشتهاي شخصي ام بنويسم ، در مورد كتاب رمان " روز خرگوش " خانم بلقيس سليماني چيزي نمي نوشتم . خب چيزي نبود كه چيزي بنويسم . رماني معمولي و عامه پسند با تمام كليشه هاي رايج اين سبك نوشتن .
بازگويي يك روز كاري و پرمشغله زني بيوه و چهل و چهارساله كه تماما در مراقبت از پسر دانشجويش ، مادر بيمارش ، برادر معتادش ، دوست پسر ملاحظه كارش ، شوهر سابق خارج نشين اش ، مسافركشي زنانه اش ، آموزشگاه تدريس خصوصي زبانش ، انتشاراتي پير طماع رياكارش ، جلسهء زنانه روشنفكرانه خانگي اش ، خيابانهاي پرترافيك انبوه مسافران غرغرو اش ، ... مي گذرد . بله ؛ ملاحظه مي فرمائيد كه همان المانهاي تكراري و پيش پا افتاده و معمولي تيپ ساز آدمهاي داستان پروپاگاندايي .
شخصيت پردازي كليشه اي چند قهرمان اصلي داستان ، در حد تيپ و عرف گونه باقي مانده است و هيچگونه تحول يا دگرديسي يا تصميم خاص شخصي از سوي آنها گرفته نمي شود . ديالوگهاي معمولي و توصيفات تكراري و سريال گونه تلويزيوني از سويي به همراه پسر دانشجوي معترض زن كه تحصن دانشجويان دانشگاه تهران براي اعتراض به عوض شدن استادشان و نيز خريدهاي فروشگاهي زنانه گون در طول يك روز زندگي پر مشغله و خرگوش وار سرسام گونه از تعهدات و مسئوليتهاي كاري و خانوادگي و اجتماعي و فرهنگي ، چيزي به اطلاعات خوانندگان نيفزوده و از نوع دغدغه هاي اساسي و ريشه اي انسان ايراني مدرن برشمرده نمي شود .
اينكه شما با بازيهاي فرمي يا زباني بخواهيد به محتواي داستان روزمرگي يك زن متعهد ايراني با هزاران مشكل شخصي و عمومي و اجتماعي و سياسي و فرهنگي و غيرو عمق ببخشيد ، بدون آنكه از اضطرابها و ياس ها و آرزوهاي دروني آن گفتگو كنيد ، تلاشي بيهوده و بي ثمر است .خلق شخصيت دروني با عنوان "انبار دار " و آوردن نويسنده كتاب ، بلقيس سليماني ، به جلسهء بررسي و خوانش كتابهاي قبلي اش "به هادس خوش آمديد" و به اين بهانه در مورد مفاهيم ايرانيت و اسلاميت و اضطرابهاي جوانهاي جامعه ، انحطاط ادبيات ، |پوچي زندگي ، هويت پيچيده شهري ، ... در حد شعار و يكي دو جمله گفتن كه تعميق بخشيدن به مضمون روايت نيست ؛ بلكه پز روشنفكرانه در حيطه ادبيات داستاني است .
كافيست شما اين رمان را با رمان بسيار خوب " شب ممكن " محمد حسن شهسواري مقايسه كنيد ، كه اتفاقا به لحاظ اسم گذاري و هم از نظر شكل روايت گويي قصه بسيار شبيه هم هستند ؛ ولي آنچه كه در كتاب آقاي شهسواري منظور نظر مولف اثر است يعني " عدم قطعيت " ، بخوبي از فرم و ساختار روايت و نوع شخصيت پردازيها براي مخاطب مفهوم مي شود ؛ ليكن در اين كتاب عليرغم دو نيمه كردن روايت يكروزه داستاني از سوي مولف و پرداخت قصه از نگاه دو راوي " آذين " و " آذيتا " و سعي در بيان بيهودگي تكراري روزمرگي زندگي شهري تهران با تمامي مسايل و مشكلاتي كه همه درگير آنيم ، باز هم مخاطب در نهايت چيزي بدست نمي آورد .
اين كتاب مشابه كتاب " شهربانو " آقاي شهسواري نگاهي كليشه اي و تكراري و سريال وار از شخصيت تيپ گونه يك زن ميانسال شهري ايراني ساخته است كه رسانه هاي جمعي دولتي هر روز آنرا تبليغ مي كنند و جوانهاي نسل آينده جامعه بيزارند از اين تيپ تخت باسمه اي . در شهربانوي شهسواري تيپ زن چادري معتقد مسلمان نماز خوان از خود گذشته فداكار پر تلاش متعهد مسئول خود اتكاء روايت شده است و در اين داستان تيپ زن امروزي غير معتقد نماز خوان ! با اعتماد به نفس پر تلاش متعهد مسئول . هر دو گونه ، نه اينكه باور پذير نباشند ، ولي دوست داشتني نيستند .آدمي با آنها همذات پنداري نمي كند . همدلي و همدردي ايجاد نمي كنند . يكجور سطحي بودن ، يكجور عاريه اي بودن ،يكجور تصنعي بودن ، يكجور آدم نبودن از آنها ساطع مي شود .
خانم بلقيس سليماني در حال پوست انداختن است يا نه ؟ در حال تكرار و روزمرگي فكري است يا نه ؟ در حال باز خواني خودش و جهان نگري اش است يا نه ؟ در حال بازي با فرم و كليشه هاي رايج ادبيات داستاني است يا نه ؟ در حال دگرديسي شخصيتي است يا نه ؟ در حال اثبات خودش به مخاطبان كتابهايش است يا نه ؟ - نمي دانم .
به قول خودش سعي خودش را كرده است كه از پرداخت موضوع برآيد ، ولي اميدوار است كه خواننده هم به اندازه او سعي كند ! ( نقل به مضمون از جملات صفحه 60 كتاب ) من كه سعي كردم ولي خط كشي براي اندازه گيري طول و عرض سعي خودم ندارم كه ببينم آيا به اندازه نويسنده كتاب بوده است اين سعي يا نه ؟ شايد شما سعي كنيد و به چيزي برسيد ، من كه نرسيدم !
![]() |