شمس ِ مولانا
 
 
دغدغه های یک روح
 
 

هر قصه اي  را  مغزي هست  و  هر حکایتی را  قصدی   . 

 قصه را جهت آن مغز آورده اند  بزرگان، نه از بهر دفع ملالت. 

 به صورت حكايت براي آن آورده اند، تا آن غرض در آن بنمايند."

( شمس تبريزي )

"  مقهور حق "

 

        مصطفي صلوات الله عليه  ياري را عتاب كرد كه : " تو را خواندم ، چون نيامدي ؟ "   گفت : " به نماز مشغول بودم. "   گفت : " آخر نه منت خواندم ؟ "   گفت : " من بيچاره ام . "  فرمود كه : " نيك است اگر در همه وقت مدام بيچاره باشي؛ در حالت قدرت هم خود را بيچاره بيني ، چنانكه در حالت عجز مي بيني . زيراكه بالاي قدرت تو قدرتي است و مقهور حقي در همه احوال ! "

             

          ( فيه ما فيه  / ص 7 )

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

 

تعبير متن:

 

    احساس قدرت و اختيار ناشي از امكانات و شرايط و موقعيت هاي اجتماعي كه آدمي برای خود فرض می کند ، او را از اين واقعيت جاري در هستي و زندگي اش غافل مي دارد كه دست بالاي دست هم بسيار است . انسان مي بايستي اين نكته را مد نظر داشته باشد كه تغيير در روابط اجتماعي و تبديل فرصتهاي شخصي با توجه به محدود بودن دايره اختيار و دسترسي اش امري اجتناب ناپذير است .

 

    نسبي بودن كليه پديده ها و پديدارهاي جهان هستي و مطلق نبودن آنها ، تداعي كننده اين تفكر است كه امكان زايل شدن هر وضعيتي ممكن است . حاكم قادري كه قدرت اش را بي منتها و لايزال مي پندارد ، فردي كه وضعيت حال حاضرش را دائمي مي انگارد و بدين لحاظ ميدانداري مي كند و اصولا در انديشه به پايان رسيدن دوران ترك تازي ها و منم گوئيها يش را در مخيله اش راه نمي دهد ، با كوچكترين خلل در ساحت وميدان قدرتش ،  واكنش و عكس العملي تدافعي ونيست انگارانه مي گيرد .

 

    بلا و دردي كه چاره ناپذير است ، هر كسي را متوجه ميكند كه بايستي متوسل به منبع قدرتي گردد . خدا باوران در اين وضعيت بشري سريعا به ياد خداي اشان و استعانت از او مي افتند . عجز و لابه و دست يازيدن به دامن خداي ياري دهنده ضعيفان ،  راه چاره اي است براي درمان و علاج واقعه در نظر آنان . خداناباوران در اينگونه مواقع متوجه درون و روان اشان مي شوند و آنگاه در پي دستيابي به امكانات بالقوه بشري كه در حالت قدرت مندی اشان اعتنايي به آن نداشتند،  بر خواهند آمد .

 

    كنترل نفسانيات دروني و عدم فريفته گي و مغرور نشدن  به داشته ها ، مانع بروز  خود خواهي و تكبر و خود شيفتگي خواهد شد . كوچك انگاشتن من دروغين ظاهري ، نافي از بين رفتن اعتماد به نفس نيست . پنداري كه بر پايه نسبي گرايي جهان استوار باشد ، در هر حال مي داند كه هميشه چيزي و كسي برتر و بهتر از اوضاع كنوني مي تواند وجود داشته باشد . فريفته و خود شيفته شدن ، پرستيدن امري ناپايدار و بي ثبات است .  پايداري احوال ، ممكن نيست . آدمي،  در شدن هر لحظه است . ماهيت انساني ، با گرديدن همراه است . ثبات دائمي ،  وجود ندارد . تغيير،  خصوصيت ذاتي امورات هستي است . بر بي ثباتي دل بستن ، عين بي ثباتي است!

 

----------------------------------------------------------------------------------------

 

پانوشت :

 

            " فيه ما فيه " كتابي است منسوب به مولانا و به نثر .  گفتارهاي حضرتش را كه در مجالس ياران و دوستان بنا به پرسشي و سوالي ، پيش مي آمده است ، عده اي يادداشت برداري مي كرده اند. اين دستنوشته ها بعدا توسط نزديكان مولانا و بخصوص پسرش  ، سلطان ولد ، جمع آوري و تدوين و ويرايش شده است . نسخي كه از اين مجلد تدقيق شده بدست آمده است بعدا در فرقه مولويه به عنوان سخنان و فرموده هاي خداوندگار مورد مطالعه و استناد قرار مي گرفته است . در عصر حاضر  استاد فروزانفر با مقابله چندين نسخه معتبر موجود كتابخانه ها و موزه هاي كشور تركيه ، دست به تصحيح و تاليف كتاب ياد شده زده و آنچه كه هم اكنون در چاپهاي مختلف و گرداوري و تصحيح هاي گوناگون در بازار نشر كتاب موجود است بر پايه همان تصحيح اوليه استاد  صورت پذيرفته است .  سال گذشته هم آخرين تصحيح و تنقيح توسط آقاي دكتر توفيق سبحاني بر این كتاب انجام پذيرفت كه بنا بر اظهار خودشان مبناي كار همان كار انجام يافته استاد مرحوم فروزانفر  بوده است و افزوده هاي چند و ادعاي يافتن چندين مجلس جديد هم كه مطرح شده است ، جاي ترديد و شك دارد . والله اعلم .

 

   

    


برچسب‌ها: متون, مولانا, قصه, شمس
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹ساعت 7:54  توسط رضا جوانروح  | 
  بالا