شمس ِ مولانا
 
 
دغدغه های یک روح
 

" پرسه زدن زير كاجهاي مورب در دماي پنجاه درجه بالاي صفر "

نگاهي به مجموعه داستان " كاجهاي مورب " علي چنگيزي

 

   علي چنگيزي در هر سه كتابي كه از او خوانده ام ، موتيف هاي يكساني را دنبال مي كند . سربازي و پادگان ، كوير و تشنگي ، كاروانسرا و گنج ، مرگ و قتل ، سفر و جاده ، ...  مضمونهايي اند تا او فضاسازي لازم را براي پيرنگ روايتش بسازد . شخصيتهاي فرودست جامعه و رانده شده از اجتماع ، محمل داستان گويي او هستند . رخدادها و حوادث متن ، اغلب سهمگين و غير منتظره نيستند . راوي با نقل انگيزه و منظور قهرمانان داستان ، موتور محرك قصه را روشن كرده و پيش مي برد . شخصيتهايي خاص كه در هر سه كتاب او اينك به تيپ تبديل شده اند ، قهرمانان آثار او هستند .

    زبان و لحن داستاني حكايتهاي او اغلب به علت همين تيپ قهرمانان تك و جدا افتاده از جمع ، تكيه به گويش لمپني و لاتي مي زند . رواني ديالوگها و ايجاز در كلام بسيار خوب از آب درامده است ، ولي تكيه كلامهاي گويشي مردم پايين دست و جنوب شهري به تعميق معنايي متن  لطمه وارد مي كند . دريافت و فهم مفاهيمي همچون تنهايي ، پوچي، مرگ ، ياس ، ... از زبان قهرمان داستاني كه با گويش لمپني حرف مي زند ، براي مخاطب عام كه غير قابل دسترسي است براي خواننده خاص ادبيات مدرن هم  نيز دشوار و ديرياب و شايد هم باور ناپذير باشد .  

   سبك داستاني علي چنگيزي در هر سه كتاب منتشر شده از او،  مدرن و همراه با بازيهاي فرمي ( مخصوصا در پرسه زير درختان تاغ ) است . توانايي مولف در بيان قصه از دنياي قديم و جديد در قالب و شكل ادبيات پيشرو و مدرن قابل ستايش است  و از نقاط قوت اثر مي تواند شمرده شود . اين امر نشان دهنده آن است كه نويسنده بخوبي و به اساني مي تواند با شكل حكايت و نحوه روايت گويي اش مخاطب را جذب كند ، ولي هماهنگي مابين فرم و محتواي اثر به خوبي و زيبايي سبك روايي اش در نيامده است .

  پايان باز اكثر داستانهاي او و ساختار دايره اي متن هاي نوشتاري اش نيز يكي ديگر از شاخصه هاي سبك مدرن قصه گويي اش است . چنگيزي به خوبي قصه مي گويد و راحت حرفش را مي زند ، ولي اصولا حرفي نمي زند كه قابل اهميت دادن و بسط و گسترش آتي در ذهن خواننده گردد . مخاطب آثار او تعبير و عبور از متن را تجربه نمي كند ؛ با قهرمانان اثر همذات پنداري نمي كند ؛ باور مي كند ولي همراهي نمي كند ، چون احساس نزديكي با شخصيت هاي تيپ گونه داستاني به دليل نحوه گويش آنها رخ نمي دهد .

   در مجموعه داستاني " كاجهاي مورب " چندين داستان كوتاه در قالب خرده روايتهاي رمانهاي قبلي نويسنده بسط داده شده و امده است ، علي الخصوص داستانهاي " كاج مورب " ، " مرمت " ،  " رو به غرب "  به نوعي با فضاسازي متفاوت و گسترش شخصيتها در متن رمانهاي قبلي مولف گنجانده شده اند ، گويي كه مولف قبلا اين داستانهاي كوتاه را نوشته بوده و با بسط آنها در قالب رمان و داستان بلند ، خمير مايه لازم را براي ورزآمدن قصه بدست آورده است . شتابزدگي در جفت و جور كردن سريع قصه در دو داستان كوتاه " خوش تيپ "  و " معبدي در باغ " نيز نشانگر آن است كه چنگيزي اين داستانها را شايد براي رمانهاي بعدي اش بسط داده و استفاده كند .

   علي چنگيزي قصه گوي خوبي است و روان و راحت مي نويسد كه اين خود امتيازي بزرگ و خصيصه اي نادر در روزگار امروزين اين ديار است . رمانهايش از داستانهاي كوتاهش دلچسب تر و جذابتر ند . فضاسازي او محلي و قومي است اما تكراري . لحن و گويش شخصيتهاي تيپ گونه اش باعث دلزدگي و پس زنندگي مخاطب مي شود . اگر بتواند و بخواهد كه مضامين مورد علاقه اش را با خواننده در ميان بگذارد ، به نحوي كه همذات پنداري و همدلي رخ دهد ، بايد زبان گفتاري و ديالوگهاي متن را پيراسته تر و دلنشين تر دراورد .

   كاجهاي مورب او كه در حدود يكصد صفحه و هفت داستان كوتاه توسط نشر چشمه در اوايل سال 1391 منتشر شده است ، درجازدني براي او محسوب مي شود و چنگي به دل نمي زند ، اگر چه اسم مولف اثر چنگيزي باشد !

 

محمدرضاجوانروح

15/3/1391


برچسب‌ها: کتاب, نقد, داستان, قصه
 |+| نوشته شده در  شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۱ساعت 8:15  توسط رضا جوانروح  | 
  بالا