شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
" قصه هاي مولانا "
معرفي كتاب " روايت شناسي داستانهاي مثنوي " سميرا بامشكي
انتشارات هرمس از سال 1389 و پس از برپايي جايزه بهترين پايان نامه هاي دكتري دانشگاههاي ايران در رشته هاي " زبان و ادبيات فارسي " و " اديان و عرفان " به پيشنهاد و پشتيباني مالي استاد قتح الله مجتبايي قصد آن دارد تا برگزيده اين جشن سالانه را به صورت كتاب چاپ و منتشر كند . كاري بس نيكو و ارجمند در راستاي معرفي ظرفيتها و ارزشهاي ملي در عرصه فرهنگ و ادب كشور .
كتاب "روايت شناسي داستانهاي مثنوي " پايان نامه خانم دكتر سميرا بامشكي ، در همان سال اول برنده و برگزيده اين دوره بوده كه در سال 1391 به زيور طبع آراسته شده و در حدود 600 صفحه نوشتاري شامل پنج بخش كلي و بيش از 240 عنوان جزئي كليه داستانهاي اصلي و فرعي مثنوي را كه بالغ بر 348 حكايت بدون احتساب مثلها مي باشد ، مورد تحليل روايت شناسي ( narratology ) قرار داده است .
روايت گويي شاعران بزرگ كه بر گرفته از سنت و ميراث فرهنگي ، ديني و ادبي بسيار كهن در تاريخ تمدن بشري است ، ريشه در ناخوداگاه جمعي انسان دارد . روايت يك شيوه استدلال و يك روش بازنمايي جهت درك جهان انساني است . مولاناي شاعر عارف با انتخاب سبك روايي خاص خود در مثنوي در پي بيان و تفسير هدفهاي عرفاني و تعليمي مورد نظرش است تا با خلق معاني جديد در قالب روايت مبتني بر تداعي جريان سيال ذهن به اندازه كافي جذابيت براي مخاطب متن را فراهم كند .
همانگونه كه خانم سميرا بامشكي عنوان كرده است ، پژوهش در حوزه روايت شناسي در ايران بسيار نوپاست وسابقه چنداني ندارد . از كارهاي مهم و ارزشمند در زمينه روايت شناسي و تحليل متن داستاني مثنوي كتاب " در سايه آفتاب " دكتر تقي پورنامداريان و ديگري رساله دكتري حميدرضا حسن زاده توكلي با عنوان " بوطيقاي قصه در مثنوي " است . ليكن جامعيت و گستردگي تحقيق و پژوهش انجام گرفته در كتاب خانم دكتر بامشكي به علت شموليت بررسي تمامي داستانهاي مثنوي و نيز استفاده از نظريه نسل دوم روايت شناسان معاصر از قبيل ژرارژانت ، ريمون – كنان ، چتمن به عوض تئوريهاي روايت شناسان قديمي ساختگرا مانند رولان بارت ، تودورف ، گريماس دريچه جديدي به سازوكارهاي متن مثنوي از نقطه نظر تاثيرات روايي و چگونگي روايت گويي مولانا گشوده است .
كتاب داراي ان چنان صلابت و گستردگي بررسي موضوعات مطروحه در حوزه روايت شناسي و نظريه هاي روايت است كه خواننده با انبوهي از اطلاعات و دادههاي پردازش شده و تطبيق داده مناسب سبك و روش داستان گويي سنتي با فرمهاي مدرن و جديد قصه گويي نويسندگان حتي پست مدرن ايراني و فرنگي مواجه مي شود. اشاره مختصر حتي بر عناوين مورد نظر مولف اثر مويد اين نكته است .
عمل روايت ، ارتباط زماني روايت و داستان ، روايت متعاقب ، روايت آينده نگر ، روايت همزمان ، روايت متداخل ، روايت درونه اي (خرده حكايت ) ، شخصيت پردازي ، فرا روايت ، تداعي ازاد ، جريان سيال ذهن ، تداعي تشابه ، تداعي تضاد ، تداعي تجاور ، سطوح راويان در مثنوي ، دامنه مشاركت راوي ، ميزان محسوس بودن راوي ، قابل اعتماد بودن راوي ، انواع روايت شنو ، نشانه هاي ظهور روايت شنو ، نقشهاي روايت شنو ، انواع كانوني كننده دروني و بيروني ، انواع شكلهاي جهت گيري ، درجه ماندگاري عامل كانوني كننده ، جهت گيري ايدئولوژيك ، شگردهاي باز سازي كننده نرم غالب داستانها ، اهميت زمان در روايت گويي ، خطي بودن زمان ، انواع بي نظمي زماني ، گذشته نگري ، اينده نگري ، مدت و سرعت روايت ، بسامد منفرد و مكرر ، روايات تكراري ، تطبيق روايي داستانهاي مثنوي و منطق الطير عطار ، پيرنگ در مثنوي ، عنوان داستانها ، داستانهاي بي عنوان ، شيوه هاي آغاز كردن داستان در مثنوي ، آغاز شدن روايت از ميانه داستان ، شكست روايي و شيوه هاي بازگشت به ادامه داستان ، انواع گره گشايي در پايان بندي داستانها ، طرح اپيزوديك در مثنوي ؛ عناوين كلي پنج بخش كتاب اند كه فقط خوانش انها خود گوياي جامعيت و كامليت موضوع تحقيق خواهد بود .
مثنوي معنوي مولانا در نحوه روايت گويي اش كه مبتني بر جريان سيال ذهن در قالب گفتاري شفاهي است و نه نوشتاري ، خود بخود دشواري خط سير قصه گويي و طرح داستاني را دارد . مولانا با شكست سطوح مختلف روايي و درهم آميزي خرده حكايتها و تفاسير و تعابير مورد نظرش با پيرنگ داستاني متعدد و نيز ارائه تحليل هاي عرفاني و تعليمي در جا به جاي حكايتها به حد كافي پيچيدگي ساختاري و فرميك را ايجاد كرده است .كاربرد راويان متعدد و روايت شنوهاي مختلف و مخاطب متن متغير ، به سياليت و نوشوندگي اثر بسيار كمك كرده است . مولف اثر با وجود اين دشواري و ديريابي متن مورد تحقيق به خوبي و توانايي لازم از عهده پژوهش بي نظير خود برامده است و در صفحات پاياني كتاب خلاصه اي و نتيجه گيريي از بررسي سبك و الگوي روايي مثنوي را بيان كرده است .
" بخش اول كلياتي در باره روايت شناسي و سنت داستان پردازي در ادبيات تعليمي است . بخش دوم كه به پنج بخش تقسيم مي شود در مورد عمل روايت و انواع روايت، نقش داستانهاي درونه اي ، نقش تداعي ازاد يا جريان سيال ذهن ، شناخت انواع راوي ، نقش روايت شنو در مثنوي پرداخته است . بخش سوم به بررسي مقوله كانوني سازي در مثنوي اختصاص دارد . بخش چهارم به موضوع زمان در روايت گويي مثنوي مي پردازد . بخش پنجم به بررسي مقايسه نوع و سبك داستان پردازي مولوي و عطار پرداخته و در ادامه به مسئله پيرنگ يا طرح داستاني در مثنوي مي پردازد . " ( برگرفته از صفحات 577 تا 592 )
پرداختن به اين مسئله كه چرا مولانا با استفاده از قصه گويي در مثنوي در پي بيان ديدگاه و جهان نگري اش است ؟ و چرا اصولا متون تعليمي و ادبي پيشينيان متكي بر داستان گويي است ؟ و اينكه اصولا تاثير قصه و حكايت بر آدمي چگونه است و چراست ؟ موضوعي است كه از نظر روايت شناسان و روايت شناسي به عنوان يك دانش بينارشته اي كه از دهه شصت و هفتاد ميلادي شكل گرفته است ، حائز اهميت فراوان است . البته در دوره كلاسيك روايت شناسي كه از بوطيقاي ارسطو شروع شده وتا عصر روايت شناسان ساختگرا و فرماليست هاي روسي كه دستور جهاني روايت را مطرح كرده اند ادامه داشته ، هميشه اين موضوع جذاب و مورد مطالعه بوده است . نظريه روايت يك تئوري جامع و قابل پذيرش از سوي تمامي روايت شناسان نبوده و رويكردهاي بينارشته اي در آن بسيار مطرح شده است و هم اكنون تحليل روايت از مفاهيم زبانشناسي ، روان شناسي ، جامعه شناسي ، و معرفت شناسي استفاده فراوان مي برد .
روايت از اغاز تاريخ بشر وجود داشته است و شكلهاي گوناگون هم براي قصه گويي اختيار مي شود كه تقسيم بندي مشهور رولان بارت در اين زمينه هنوز هم معتبر و به قوت كافي بيانگر تفاوت ميان داستان ، شعر ، روايت و گونه هاي مختلف ان از قبيل : اپرا ، فيلم، تئاتر ، داستان كوتاه ، رمان ، و غيره مي باشد . روايت شناسان اهميت و كاركردهاي روايت در ادبيات را از جنبه هاي متفاوتي شكافته و عنوان كرده اند كه پاره اي از اين نظرات در خصوص اينكه چرا عمر قصه به درازي عمر بشر است ؟ و چرا انسان مجذوب قصه گويي مي شود ؟ از صفحات (17 تا 22) كتاب نقل مي شود كه بسيار خواندني و قابل تامل است :
- روايت ، عمل خلق و افرينش است و ريشه در ذات و سرشت ادمي دارد . برخي وجود توانش روايي در انسان را يك پديده ذاتي مي دانند . ( كالر ، 1382 ، 112 )
- باورها و انديشه هاي ملتها در قالب قصه بيان مي شود ، اساس تربيت بر پايه قصه است زيرا كودك از همان ابتدا با سختيهاي بدون درد از طريق قصه اشنا مي شود . به كار افتادن حس چاره جويي ، تخيل ، قدرت خلاقيت و كنجكاوي كودكان نيز به وسيله قصه صورت مي گيرد . ارائه راه حلي براي مشكلات جسمي و روحي مانند درد عشق ، فقدان ، فرار از مرگ و غيره از طريق داستان حاصل مي شود و فرد مي تواند از طريق پناه بردن به حوادث خيالي قصه به اشفتگي هاي دروني خود پايان دهد و به اين وسيله از فشارهاي رواني و اميال سركوب شده بگريزد . ( تقوي ، 1376 ، 4 )
- با داستان مي توان به پرسشهاي معرفت شناختي و هستي شناختي پاسخ گفت . متفكران ، داستان گويي را كاري اساسي مي دانند كه به اندازه خوردن اهميت دارد ، زيرا هستي و حضور ما در ان بيان مي شود . ( كرني ، 1384 ، 23-11 )
- داستان از عهد باستان به عنوان ابزاري مناسب براي تعليم انسان در مورد تبادل اطلاعات و دستورات اخلاقي مورد توجه بوده است . ( ادام ، 1383 ، 151 )
- روايت ، ساختاري بياني است كه توهم فراست و قدرت را در ما ايجاد مي كند . ( وبستر ، 1382 ، 92 )
- از مهمترين فوايد داستان گويي ، ايجاد لذت براي فرد است . طلب ، شناخت و معرفت از طريق روايت براي افراد حاصل مي شود . ( كالر ، 1382 ، 112 )
- در علوم شناختي ، روايت ابزار اساسي دانش بشري است ، همچنين ابزار اساسي و بنياد كار فكري و ابزاري براي دروني كردن هنجارهاي اجتماعي نيز هست و مي توان گفت حتي يك نظريه علمي نيز نوعي قصه است . ( سلدن ، 1372 ، 88 )
- روايت مانند استعاره كاركرد ارجاعي دارد ، به اين معنا كه هردو اشكالي از ابتكار و ابداع معناشناختي هستند و حقايق عميقي در باب انسان و جهان بيان مي كنند . معنادادن به زندگي خود و تجربه هاي گذشته و حتي انتقال انها به ديگران از جمله ايندگان از طريق داستان گويي ميسر است . ( فرهادپور ، 1375 ، 28 )
- در روايت ، ذهن خلاق مي تواند ميان اجزاي از هم گسسته ، پراكنده و ظاهرا بي ارتباط ، رابطه شباهت و تناسب برقرار كند و به انها نظم و هماهنگي دهد ، به همين دليل روايت ، غلبه هماهنگي بر ناهماهنگي است . از طريق داستان گويي مي توانيم در زمان به سر بريم و بر ان فائق ائيم . ( ريكور ، 1382 ، 102 )
- ملتها با كمك روايتهاي تاريخي ، اسطوره اي و حماسي ، خود را از زوال و فروپاشي در زمان حفظ مي كنند . ( فرهاد پور ، 1375 ، 23-24 )
- از ديگر كاركردهاي روايت اين است كه خواننده را تحت سيطره خود در مي اورد و به او احساس همدلي ، هويت و نقش پذيري مي دهد . راوي از طريق ايجاد يك موقعيت ، ميان خواننده و شخصيتهاي خاصي پيوند عاطفي و همدلي برقرار مي كند . ( كارير ، 1998 ، 27-28 )
- ارزش روايتگري در يازنمايي واقعيت است . داستان در ارتباط با ديگران شكل مي گيرد ، سرنوشت روايت به بودن با ديگران بستگي دارد . روايت از فراموش شدن يك كنش جلوگيري مي كند و راه تاويل را مي گشايد و در شكل دهي به تجربه بشر نقشي اساسي دارد . داستان صرفا همان موضوعي نيست كه بازگو مي كند بلكه بر وجود يك اجتماع دلالت دارد . كريستوا به معناي داستان وسعت مي دهد و ان را ابزاري مهم براي خلاصه كردن حسهاي تجربه شده در زندگي مي داند . ( داويس ، 2004 ، 133 )
- روايت براي ما اين امكان را ايجاد مي كند كه خود را قربانيان و عاملان ارزوها و اضطرابهايمان عرضه كنيم . امكان روايتگري به ما فرصت دسترسي به دنياي ديگران را مي دهد و ابزار رسيدن به گذشته را فراهم مي كند . ( داويس ، 2004 ، 150 )
مثنوي دريايي بيكران و بي انتهاست از تجربه هاي ناب بشري در عميق ترين لايه هاي حسي و شخصاني . حكايتهاي مثنوي ابزار انتقال اين پيام و اشتراك گذاري داشته هاي پيشينيان با ايندگان تاريخ است . اشنايي با رموز حكايت گويي مولانا با خواندن سطر به سطر كتاب خانم سميرا با مشكي ميسر و فراهم شده و لذت دوباره خواني قصه هاي مولانا را در سطح درك بالاتري به ما مي بخشد .
رضا جوانروح
30/12/1391
![]() |