شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
" جان همنشين "
"هر كه من با او باشم از چه غم دارد؟ از همه عالم باك ندارد ."
(مقالات شمس تبريزي ، دفتر اول/ص 76سطر 9)
همنشيني با بزرگان و پيران طريق ادمي را به لحاظ روحي و ذهني اغناء كرده و قدرت روحي به او مي بخشد . سخن تاثيرگذار و سلوك موثر از كسي كه الگو و راهنماست ان چنان شهامت و شجاعت دروني ايجاد مي كند كه انسان سالك و جستجوگر ، احساس خوش امنيت و فراخ خاطر بدست مي اورد .
ديدار دوست و اشنا ي جان ، وحشت تنهايي در اين جهان را كاهش داده و غم و اندوه روحي را از بين برده و حصار اسودگي در هستي را بر محيط زيستن بشري خواهد كشيد . سخن گفتن مراد دل و سخن شنيدن جان و نفس سرگشته حركتي است رو به سوي افق هاي سعادت و رستگاري .
همنوايي و همراهي دو جان دردمند كه همنشين هم شده باشند ، اسايش و راحتي و اسودگي ايجاد كرده و اميد به زندگي با معنا را هديه خواهد كرد . ادمي به اميد زنده است . به اينده اي كه از ان بوي ارا مش و موفقيت و راحتي خيال ايد .
"سخن،از آباداني و امن مي آيد و حديث انبيا و اولياست. ارواح چون سخن آشنايان مي شنوند، ايمن مي شوند و از خوف خلاص مي يابند ، زيرا از اين سخن بوي اميد و دولت مي آيد.چون سخن مي گويي در مي يابند كه تو آشناي ارواحي،ايمن مي شوند ومي آسايند . سخن بگو."
(فيه ما فيه ، مولانا /ص134)
سخن گفتن در نزد حضرت مولانا و شمس ، كاري بوده است كارستان . خرقه انان نه لباس و ردا و عبا كه همان گفتگو و گفتن و يا به لسان خودشان ، " خرقه صحبت " و مجلس انس جانان بوده است . بودن انان در اين جهان و درك ما از انان پس اين سالها ي دراز ، فقط و فقط از دايره الفاظ و واژگان ميسر است .
ارتباط انسانها عمدتا از طريق زبان و انهم در بيان سوسوري اش صورت مي پذيرد . تمامي گفتارها و رفتارها و كردارهاي ادمي كه مجموعه زباني بين الاذهاني را تشكيل مي دهد ، موجب نزديكي و دوري افراد ازهمديگر مي گردد . با واژه ، كلمه ، اوا ، سخن، صوت ، صورت ، شكل بدني و ... كه جانهاي مشتاق و تشنه از هم مي نوشند و سيراب مي شوند . اب حيات جان است كه در اين شنيدن و گفتن و يا ديالوگ جاري مي شود . ابي لذت بخش و گوارا كه اسودگي و امن و امان بر بي تابي هاي درون است .
گر يك ورق از كتاب ما برخواني حيران ابد شوي زهي حيراني
گر يك نفسی به درس دل بنشيني استاد انرا به درس خود بنشاني
(رباعيات مولانا / 1934)
![]() |