شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
" بهار آمد ، بهار آمد "
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست ؟
ساقی کجاست ؟ گو! سببِ انتظار چیست ؟
( حافظ / غزل 65 )
آمد بهار عاشقان ، تا خاکدان بُستان شود
آمد ندای ِآسمان ، تا مرغ ِجان پَرّان شود!
( مولانا / غزل 536 )
از آمدن ِبهار و از رفتن ِدی
اوراق ِوجود ما، همی گردد طی
می خور! مخور اندوه، که فرمود حکیم
غمهای جهان چو زهر و تریاقش مِی
( خيام / رباعي 158 )
آب زنید راه را، هین ! که نگار میرسد!
مژده دهید باغ را، بوی بهار میرسد!
( مولانا / غزل 549 )
روز ِبهارست، خیز! تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست ، تا دگر آید بهار
( سعدي / غزل 296 )
بهار آمد، بهار آمد، بهار مُشکبار آمد
نگار آمد، نگار آمد، نگار بُردبار آمد
( مولانا / غزل 569 )
بهار آمد، ازگلستان گل چنیم
ز روی زمین، شاخ سنبل چنیم
( فردوسي / بخش 8 - منوچهر )
غیر ِبهار ِجهان، هست بهاری نهان
ماه رُخ و خُوش دهان، باده بده ساقیا!
( مولانا / غزل 211 )
تا یاد ِلبت نبُوْد گلهای بهاری را
حَقا که اگرهرگز، یک گُل ز چمن خندد!
( عطار / غزل 176 )
مهِ دی رفت و بهمن هم، بیا! که نوبهار آمد
زمین سرسبز و خرم شد، زمان لاله زار آمد
درختان بین که چون مستان ،همه گیجند و سرجنبان
صبا برخواند افسونی، که گلشن بیقرار آمد
( مولانا / غزل 581 )
الا! ای دلربای خوش ،بیا ! کامد بهاری خوش
شراب تلخ ما را دِهْ، که هستْ اینْ روزگاری خوش
( سنايي / غزل 198 )
خبرت هست که جانْ مست شد از جام بهار!
سرخوش و رقص کنان در حرم سلطان شد
خبرت هست ز دزدی دی دیوانه
شَحنه عدل بهار آمد و او پنهان شد!
( مولانا / غزل 782 )
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع، وقت صبوح
زود برخیز! و راح روح بیار
( منوچهري / رباعي 6 )
عالمْ ،چهارْ فصلست، فصلیْ خلاف ِفصلی
با جنگ ِچارْ دشمن، هرگز قرار ماند؟
پیش آ بهار خوبی! تو اصل ِفصلهایی
تا فصلها بسوزد، جملهْ بهار ماند!
( مولانا / غزل 857 )
ز باغ، ای باغبان، ما را همی بوی بهار آید
کلیدِ باغ ِما را دِه! که فردامان به کار آید
( فرخي سيستاني / ترجيعات )
امروز، روز ِشادی و امسالْ ، سال ِلاغ!
نیکوستْ حال ِما، که نکو بادْ حال ِباغ
آمد بهار و گفت به نرگس، به خنده گل:
چشم ِمن و تو روشن، بیروی ِزشت ِزاغ!
( مولانا / غزل 1298 )
دراین گلشنْ مَپُرسید از بهار، اعتبار ِمن
چوگلْ آیینهای دارم ،که خونْکردند آبش را
( بيدل دهلوي / غزل 90 )
آمدْ بهار ِخرم و آمدْ رسول ِیار!
مستیم و عاشقیم و خُماریم و بیقرار
ای چشم و ای چراغ، روان شو به سوی ِباغ
مگذارْ شاهدان ِچمن را در انتظار!
( مولانا / غزل 1121 )
بیا ، بیا ! که نسیم ِبهار میگذرد
بیا ! که گُل ز رُخَتْ شرمسارْ میگذرد
بیا ! که وقت ِبهار است و موسم ِشادی
مدارْ منتظرم ! وقت ِکارْ میگذرد
( عراقي / غزل 70 )
خامُش! که بهار آمد، گُل آمد و خار آمد
از غیبْ بُرون جَسته، خوبانْ جهت ِدعوت!
(مولانا / غزل 326 )
دیدی که نسیم ِنوْبهاری ِبِوَزید!
ما را ز بهارِ ِما نسیمی نرسید
دردا! که چُوْ گُل ، پَردهٔ خلوتْ بِدَرید
آن گلْرُخ ِما، پرده نشینی بِگُزید
( خاقاني / رباعي 122 )
از بهارانْ کِی شود سَرسبزْ سنگْ؟
خاکْ شُو! تا گُل نُمایی رنگْ رنگْ
سالها تو سنگْ بودی دلْخراش
آزمون را یک زمانیْ خاکْ باش!
( مولانا / مثنوي – دفتر اول )
گُلانِ ِفصل ِبهاران ، هفتهای بی
زمان ِوصل ِیاران، هفتهای بی
غنیمت دان وصال ِلاله رُویان
که گُل در لاله زاران، هفتهای بی
( بابا طاهر / دوبيتي 319 )
بهار آمد، بهار آمد، سلام ْآوَردْ مستان را!
از آن پیغامبر ِخوبان، پیامْ آوَردْ مستان را!
(مولانا / غزل 62 )
بهار آمد، بهار آمد، بهار خوش عُذار آمد
بهار آمد ، بهار آمد، بهار آمد ...
![]() |