|
شمس ِ مولانا
|
||
|
دغدغه های یک روح |
" چراغهاي رابطه تاريكند "
نگاهي به كتاب " سيب ترش " فرشته نوبخت
رمان اول خانم نوبخت پس از دو مجموعه داستان خوب و عالي توسط انتشارات به نگار در 175 صفحه ، زمستان امسال چاپ و منتشر شده است . پس از آنكه نشر چشمه از چاپ كتابهاي جديد منع شده ، نويسندگان نسل جديد و قديم ( به قول محمد حسن شهسواري مافياي كتاب نشر چشمه !) اجبارا با انتشاراتي هاي ديگر، قرارداد نشر كتاب بسته و به همين دليل هم اكثر كتابهايي كه در حوزه ادبيات داستاني در چند ماهه اخير منشر شده اند از كيفيت مناسب چاپي ( حروف چيني ، قلم مناسب ، كاغذ بادوام ، فونت دلنشين ، ويراستار مجرب ،... ) محروم شده اند . هرچه باشد نشر چشمه و دست اندركارانش حرفه اي تر و دلسوزتر با مقوله چاپ و نشر برخورد مي كردند . بگذريم .
خانم فرشته نوبخت در اين كتاب كه فرم خاص روايتي را انتخاب كرده است ، همچون قبل و مانند داستانهاي كوتاه اش در پي ، باز افريني مضمونهاي مورد علاقه اش است . فرم وشكل رمان " سيب ترش " در دو بخش كلي و با عناوين ( نامه ها و ساعتها – نوشتن ) طرح مي شود . در بخش اول كه راوي، من اول شخص است در دوصورت نامه نگاري و يا بيان وقايع يكروز از صبح تا شب، قصه را پيش مي برد . راوي يي كه نامه ها را در سه روز و در گذشته نه چندان دور نوشته است ( ماهرخ ) نامي است و راوي بيان كننده وقايع و اتفاقات يكروزه زمستاني از صبح تا شب ( لادن ) نامي كه دوست دوران دانشگاه هم اند ، مي باشد . ماهرخ و لادن دو دختر جوان دانشجوي دانشگاهي در تهران دهه هفتاد و در اوج جريان اصلاح طلبي سياسي و اجتماعي خاتمي در دام مثلثي عشقي با مردي ( عطا ) نام گرفتارند .
عشق هاي ناكام و سرخورده شخصيتهاي ياد شده كه نهايتا به خيانت و روابط پنهاني منجر مي شود ، دستمايه مولف اثري است كه به خوبي تمام با گره افكني و گره گشايي هاي متعدد در قالب روايت غيرخطي زماني و با تداعي خاطرات ارادي ، كشش بسيار زيادي براي مخاطب ايجاد كرده است تا يك نفس و يكضرب كتاب را ببلعد . روايت تداعي آزاد قصه بر پايه حديث نفس كه گاها به صورت جريان سيال ذهن و بر اساس تشابه يا تناسب ميان پديده ها و يا موقعيتهاي داستاني است ، نقل شده است . ياداوري گذشته ، خاطرات و ارجاعات به گذشته با حذف نشانه هاي سجاوندي دستورزباني به همراه اشاره به هر چيزي براي توصيف شخصيت داستاني كه احساس و ادراك راوي را در قالب فكر كردن بيان مي كند ، شيوه روايت مولف ضمني اثر است براي همذات پنداري و همدلي بيشتر مخاطب ضمني كتاب با قهرمانان داستان .
فرم زباني و گويشي اثر هم كه روان و محكم پيرنگ داستاني را پي ريزي مي كند ، باورپذيري لازم را ايجاد كرده است . واژگان سهل و ممتنع كه نويسنده در هر قسمت از بخش اول ( نامه ها و ساعتها ) با دو راوي گفته شده و از زبان و ذهن آنان بر صفحات كتاب جاري مي كند ، به اندازه كافي صداقت و صميميت ايجاد مي كند تا خواننده ، همراه جريان وقايع قصه و همپاي قهرمانان داستان گام بردارد و پيگير نهايت سرنوشت آنان شود .
" چرا هيچ وقت عاشق نشدي ؟ چرا لادن ؟ من كه بالاخره نفهميدم تعريف تو از عشق چيست ... انگار ما فقط سه كله پوك شرور عوضي بوديم ، سه دانشجو، يكي مان اخراجي و يكي مان يك ترم معلق و سومي هم كه هميشه سومي . به روي خودم نياوردم كه چي بين من و تو و عطا گذشت و چي شد كه عطاآمد طرف من و نقش عاشق ها را بازي كرد و خواست حالي از تو بگيرد و نشانت بدهد كه مي شود و مي تواند و بعد ناغافل بفهمد كه اگر هم بشود ، او آدمش نيست و نمي تواند . سومي بودن يعني همين ديگر . همين كه آخرش به تعريف هايت از هر چيزي و مخصوصا عشق و نفرت شك كني . " ( ص41 )
آيا سرانجام عشق به نفرت مي رسد ؟ آياعاشق كه معشوق را فقط براي خودش مي خواهد و خودخواهي اش در خواستن، به محدودكردن طرف مقابل و نهايتا ايجاد خشم و نفرت مي انجامد ؟ آيا عشق و نفرت دو سويه يك چيزند ؟ آيا تعريفي از عشق مي توان كرد كه به نفرت منجر نشود ؟
مولف اثر در پروسهء مثلث عشقي كه مابين شخصيتهاي داستاني برقرار مي كند ، سرانجام عاشق را به روابط پنهاني و دور از چشم ديگري كه خيانت ، انتهاي راه و پايان كار باشد رسانده و هجران و دوري از معشوق را به تنهايي ، تنهايي ادمي در جهان هستي ميل مي دهد . قهرمانان مولف ضمني اثر انسانهايي تنها و رها شده در اين دنياي آشفته و پر از تب وتاب اند كه سرگرداني و بيهودگي و پوچي زندگي اشان به علت اما و اگرهاي بسيار ، خارج از اختيار شان است .
نگاه هستي شناسانه خانم نوبخت به جهان و پديدارهايش و جستجوي چرايي رخدادها ي گذشته دور و نزديك مضمون ديگري است كه در سرتاسر اثر موج مي زند . ماهرخ ، راوي يي كه نامه مي نويسد ، جابه جا خودش را احمق فرض كرده و مدام مي گويد كه نفهميده و نسنجيده انتخاب كرده است و از خودش و خانواده اش فرار كرده و دنبال سايه ها بوده . در حاليكه مي داند به او خيانت مي شود ، سكوت مي كند. چون دلش براي ديگري مي سوزد ، بي تفاوت مي شود . حماقتهايش گره زندگي اش شده و در نهايت، پرسش هاي چرا ، چرا ُ چرا يي است كه در بن بست زندگي به دروازه ذهن اش مي كوبد و حسرتي كه آيا چي مي شد اگر حوادث اينگونه رقم نمي خورد و اين اتفاق ها آنگونه رخ نمي داد .
" گاهي فكر مي كنم زندگي يك بازي گل يا پوچ مسخره بيش نيست . يا گل ، يا پوچ . انهم وقتي گلت پوچ است و پوچت ، هيچ . كاش اين قدر تنها نبودم لادن . " ( ص53 )
نوع روايت اثر ، روايت متداخل است . روايت متداخل رمان كه عمل روايت با كنش داستان همزمان نبوده ولي در فرم نامه نگاري ، رويدادهاي گذشته نزديك موجب به جريان انداختن وقايع اينده نزديك مي گردد ، از مزاياي اثر مي باشد . اين گونه روايت كردن داستان كه لحظات كنش داستاني در چندين زمان مختلف اتفاق می افتد ، پيچيده ترين نوع روايت گويي است . از طرفي دیگر روايت متداخل داستاني موجب درگيري قصه و عمل روايت گرديده و با تاثيرگذاري این دو بر همديگرُ مولفه اي موثر در طرح روايت مي شوند . در اينگونه روايت گويي كه مولف با جابجايي زماني نامحسوس رويدادها و همراهي كامل گزارش افكار و احساسات راوي ، گزارش داستاني و روايت زنده را با روايت از قبل رخ داده تركيب مي كند ، راوي در آن واحد هم قهرمان اثر است و هم يك نفر ديگر . ديدگاه نظري و نوع نگاه شخصيت و قهرمان داستان كه راوي هم هست و مي خواهد كه رخدادها يا موقعيت هايي را كه برايش اتفاق افتاده است را هم بيان كند ، در طول زمان روايت گويي اثر، تغيير كرده و بدين لحاظ احساسات قهرمان پس از رويداد ، كاملا متعلق به زمان حال شده و راوي و قهرمان داستان به يك نقطه نظر مشترك مي رسند .
بخش دوم كتاب با عنوان " نوشتن " از قول سوم شخص محدود روايت مي شود . روايت خطي قصه با گره افكني جديدي آدمي را دچار اين ترديد مي كند كه تمامي مطالب بخش اول ، شايد كتابي باشد كه لادن ، قهرمان داستان در حال نوشتن اش است و نه وقايع واقعا رخ داده حقيقي . شايد هم لادن افسرده روان پريش كه همه خانواده و دوستانش در پي بهبودي روحي اوهستند ، طي تعليقي ديگر در پي شروع بازي جدیدی است تا حس گناهكاري و خيانت به دوست نزديكش را به انتقامی خشمگين بدل كند . انواع روايت هاي ديگر كه شامل( روايت همزمان – روايت گذشته نگر – روايت آينده نگر ) مي گردند نيز در بخش دوم اثر و يا در قسمتهاي غير نامه اي اثر استفاده شده كه موجب تعليق يا گره افكني در پيرنگ داستاني شده و كشش لازم و مطلوبي را براي مخاطب اثر ايجاد مي كند .
ساختار حلقوي روايت و افت و خيز شخصيتي قهرمانان اثر ، دگرگوني و پختگي جهان نگري آنان در روند قصه گويي به همراه سفر دروني و بيروني كاراكتر هاي اصلي از نكات برجسته و قابل اهميت رمان است . حضيض و استحاله عطا تهراني از دانشجوي پرشور اصلاح طلب زندان رفته به يك مدير دولتي وابسته محتاط از سويي و طغيان و سركشي ماهرخ ملكي بر عليه خانواده و نظام پدر سالاري ديكتاتورمابانه با ازدواج خودخواسته و طلاق اجباري پس از ان از سويي ديگر موجب درهم تنيدگي روابط علي و معلولي پيچيده دروني و همذات پنداري مخاطب اثر مي گردد .
جامعه در حال گذار ايراني از سنت به مدرنيته اجبارا افت و خيزهاي متلاطم اجتماعي و فرهنگي را بهمراه خواهد داشت . نسل جوان در هر دوره با تجربه عيني زندگي جمعي موجب پختگي معنوي و قوام گيري پايه هاي فرهنگي نسل بعدي خواهد شد . نگاه معنايي به زندگي و معنا داري زندگي اينده گان ربط وثيقي به نحوه زيست اجتماعي احاد حاضر جامعه دارد . شكل پنهان زندگي جمعي و فردي انسان ايراني كه بخوبي در ساختار روايت كتاب گنجانده شده است ، بيانگر اميال ، آرزوها ، اميدها و انتظارهاي نسل جوان است . اعتراض به وضع موجود ، نفي روابط ديكته شده ايدئولوژيك ، شكاف مابين قديم سنتي و جديد مدرن ، تنها شدن فرد مدرن در جامعه در حال گذار ، سرخوردگي و شك و ترديد و سرگرداني و بي هدفي جوانان ، ... از الزامات فرهنگي و عقيدتي نسل بعد از انقلاب است .
شخصيتهاي اثر و قهرمانان رمانُ نمونه اي انتخاب شده از اين افراد اينده ساز مملكت در دهه هفتاد و هشتاد اند . نسلي كه همزمان با دگرگوني معيارها و ارزشهاي اجتماعي و انساني در جامعه متولد شده اند ، در دهه پنجاه ، و امروزه در ميانسالي در پي معناي زندگي اند . زندگي يي كه جواني اش در سيلاب و توفانهاي سياسي صدمه ديده و سرخورده شده است . ساختار روايت داستان و يا در حقيقت شكل پنهان رمان ، بيانگر اين سردرگمي يا سرخوردگي دروني ، اين تعالي يا افول معنوي ، اين دگرگوني يا تغيير روابط خانوادگي ، اين سركوبگري عشقهاي ازلي و ابدي انساني است . عشقي كه تبديل به نفرت و نهايتا تنهايي انسان امروزين شده است .
" اما كاش مي گفتي بايد تكليفم را با چي روشن كنم . با عشق يا نفرت يا مرگي كه گريبان هردومان را گرفته ؟ اما من دوازده سال پيش از چيز هايي كه دوست شان داشتم ،بريدم تا تكليفم را با خودم روشن كرده باشم . از پدر و خانه اش ، از مادر و مهر مطلق و سنتي اش ، از خواهرهايم ، از اتاقم ، از لباسهايم ، از اينه ام كه نوزده سال ، خودم را به واسطه آن تماشا كرده بودم و حتي جاي انگشت هايم روي قاب آن مانده ، از سرداب خانه پدري كه ان قدر از ان مي ترسيدم و براي خفه كردن ترس ، هر وقت مي خواستم كتاب بخوانم ، مي رفتم انجا . نشانه هاي وجود من همه جا بود و من از خودم فرار مي كردم لادن . " ( ص 103 )
هنگام خواندن كتاب " سيب ترش " بسيار به ياد دو اثر مهم و تاثير گذار ديگري از ادبيات داستاني اخير افتادم . نوع گويش روان و صميمي قهرمانان داستان ، لادن و ماهرخ ، و هم نوع توصيف ماشين سواري در شهر تهران با خيابانهاي بي در و پيكر و رانندههاي بي ملاحظه آ ن ، و حتي بيان كلماتي چون " بووووووق ، واي ي ي ي ، زررر زن ها ، ديللللينگگگگگ ، ججججييييززز ، تتتتقققق ، ... " براي بيان صداهاي اشياء و چيزها ، مرا به ياد كتاب " احتمالا گم شده ام " سارا سالار انداخت ؛ و شايد هم نوع نگاه زنانه قهرمان هر دو اثر به جهان و جهانيان اين تداعي ذهني را پيش آورده باشد .
از طرفي شخصيت عطا تهراني و استحاله شخصيتي و افول عقيدتي و روشنفكري او مرا به ياد مازيار روزنامه نگار دون ژوان وار بي ملاحظه بي احساس " شب ممكن " محمد حسن شهسواري مي اندازد . اگر چه ژانر پست مدرن هردو اثر و استفاده بينامتني بسيار زياد در هردو كتاب ، چه فيلم و كتاب و چه موسيقي ونقاشي ، نيز مي تواند دليلي ديگر براي اين تداعي باشد .
مسلما خانم نوبخت كه از دوستان و هم نسلان اين دو نويسنده ياد شده است و كتابهاي گفته شده را هم خوانده است در ناخوداگاه شخصي اش تاثيرپذيري متني را نمي تواند انكار كند ؛ ولي دنياي محتوايي و مضموني اين سه اثر با همديگركاملا متفاوت بوده و هر يك مسئله اي مهم و كليدي را مطرح مي كنند . اصل عدم قطعيت كه از شاخصه هاي متون پست مدرني است ، در كتاب " شب ممكن " در فرم و ساختار و محتواي اثر بعنوان ايده مركزي متن طرح شده در حاليكه در " احتمالا گم شده ام " مضمون گمگشتگي و عدم امكان ارتباط با ديگري ، ايده اصلي است و در اين كتاب "سيب ترش " به نوعي تقدير و معناي زندگي و پوچ انگاري آن، چه در شكل ظاهري و بيان روايي اثر و چه در ساختار محتوايي آن بعنوان ايده مركزي طرح مي شود ؛ اگر چه زبان روايي و جهان واژگاني آنها تقريبا يكسان و مشابه باشد .
فرشته نوبخت زمستان و برف را دوست دارد . برفي كه با صدا مي بارد و سفيدي اش و سبكي اش حس پاكي و رهايي به ادمي مي دهد . برفي كه كلاغ ها را به خواندن وامي دارد . برفي كه حالا حالا ها بند نخواهد امد و كلاغي كه حالا حالا ها ساكت نخواهد شد ، مثل همين داستاني كه حالا حالا ها تمام نخواهد شد و با يكبار خواندنش ادمي سير نخواهد شد ازش ! من كه چند بار خواندمش و توصيه مي كنم كه شما هم حداقل دوبار بخوانيدش تا تمامي ريزه كاريها و حسابگريهاي استادانه مولف اثرش را در انتخاب تك تك كلمات و جملات، مخصوصا نامه هاي هيجده گانه اش را دريابيد . شايد هم بهتر است كه يكبار نامه ها را و يا تمام كتاب را از اخر به اول بخوانيدش تا منطق دقيق پيرنگ داستاني اش و مضمون اصلي روايت اش را در لايه هاي پنهان و زيرين اش كشف كنيد .
كشف كنيد عشق را ، دوستي را ، دشمني را ، نفرت را ، مرگ را ، تنهايي را ، خيانت را ، خشم را ، تقدير را ، زندگي را ، معناي زندگي را ؛ كه همچون خلئي در هستي جاري است .
محمدرضاجوانروح
26 / 11 / 1391
|
|