شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
پدر جوان بود و سیاسی . چند سالی بود که ازدواج کرده بود و سه تا بچه قد و نیم قد هم داشت . همه دختر ! شور جوانی و حزب بازی به امید آرزوهایی که پیرمرد صاحب دولت در جامعه سنتی آن روزها در دل همگان کاشته بود . حزب ایران و شهرستانی دور و کوچک در شمال خراسان ، امید و معنای زندگی اش بود . مثل همه جوان های روزگار خویش...
![]() |