شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
عرفا و متصوفه در طول تاريخ ادبيات اين مرز و بوم در تحكيم مباني ادب پارسي نقشي بهسزا داشتند. تا پيش از ورود عرفان به دنياي شعر و ادب، شعر فارسي از حيث معاني بلند بيبهره بود و اغلب به محافل درباري و مدح امرا و وزرا و شاهان صاحب زور تعلق داشت ، اما با ورود افكار عاشقانه ـ زاهدانة عرفاي بزرگ، شعر و ادب فارسي وسيلهاي براي بيان مقاصد والاي عرفاني و اخلاقي قرار گرفت. در اين ميان «حسين بنمنصور حلاج بيضاوي» بهعنوان عارف اهل سكر و شوريدهاي از ديار عاشقان، سبب دگرگوني بسياري در افكار و اقوال شعراي اهل ذوق گرديد؛ به گونهاي كه كمتر...
بشکن سبو و کوزه ! ای میرآب جانها
تا وا شود چو کاسه، در پیش تو دهانها
بر گیجگاه ما زن، ای گیجی خردها !
تا وارهد به گیجی، این عقل ز امتحانها !
...
...
تو مرا جان ِجهانی، چه کنم جان و جهان را ؟
تو مرا گنج ِروانی ، چه کنم سود و زیان را ؟
نفسی یار شَرابم، نفسی یار کَبابم
چو در این دُورِ خرابم، چه کنم دُور ِزمان را ؟
...
...
![]() |