شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
در یک تحلیل کلی میتوانیم ادعا کنیم که پس از انقلاب ادبیات خلاق ما از نظر محتوا، یعنی مفهوم یا پیامی که شاعر یا نویسنده به خواننده میخواهد برساند، از سیاست دور شده است. با وجود آنکه ادبیات به اصطلاح مستقل در مقایسه با آثاری که پیش از انقلاب سراغ داریم، سیاستگریز است، اما با این حال همچنان در دستور کار ممیزی قرار دارد.
کشوری ویران با مردمی خرافاتی، ژندهپوش و درمانده
بحث سیاست و ادبیات بحث تازهای نیست. پیشینهی این بحث به افلاطون میرسد. روسو نظرات سیاسی و اجتماعی داشت و رمان هم مینوشت. راسل و سارتر هم عقاید فلسفی و سیاسی داشتند و هم رماننویس بودند. در ایران، اصولاً رماننویسی با اندیشهی روشنگری از همان آغاز درآمیخته بود.
روشنفکران مقیم خارج از ایران، در سالهای بیداری ملی بر گرتهی ادبیات فرانسه و روسیه رمان و نمایشنامه نوشتند. آخوندزاده، طالبوف و میرزا حبیب اصفهانی در رمانها و نمایشنامههاشان از عقبماندگی جامعهی ایران انتقاد میکردند و دربارهی قانون، ترقی صنعت و عظمت قشون و تشکیلات دولتی اندیشهها و راهکارهایی ارایه میدادند. زینالعابدین مراغهای یک تاجر ایرانی بود. او در رمانی با نام «سیاحتنامهی ابراهیم بیک یا بلای تعصب او» از وضع ایران و ایرانی به شدت انتقاد میکند.
ایران در این کتاب کشوریست ویران با مردمی درمانده، ژندهپوش و خرافاتی و حکومت هم یک حکومت مستبد و درندهخوست. احمد کسروی در تاریخ مشروطه مینویسد: «بسیار کسان را توان پیدا کرد که از خواندن این کتاب بیدار شدهاند.»
بیزاری از مادر بدخو، پرخاشجو و مستبد
داستان ایرانی از آغاز دارای گرایش اجتماعی بوده است و با سیاست و اندیشهی روشنگری درآمیخته است. کتاب احمد یا سفینهی طالبی نوشتهی طالبوف به سبک امیل اثر روسو نوشته شده است. پیام این کتاب سیاسی و جهتدار است . "حکومت قانون میتواند با همان «عوامل» نظم کهن برقرار شود ". اندیشهای که امروز هم در نزد نویسندگان اصلاحطلب دیده می شود.
به رغم آن که سیاست ما به یک معنا در ادبیات نوین ایران است و ادبیات نو ایران از زهدان این مادر بدخو و پرخاشگر و مستبد بیرون آمده، در تاریخ ایران دورههایی هم بوده که نویسندگان به خاطر سرخوردگیها و سرکوبها از سیاست دوری جستهاند. پس از کودتای ۱۲۹۹ رضا خان تمام آزادیهای به دست آمده از انقلاب مشروطه نابود شد.
رضا شاه علاقهی عجیبی به تاریخ داشت. برای همین دستگاه ممیزی حکومتش نویسندگان را به نوشتن رمانهای تاریخی ترغیب کرد. اما در سالهای ۱۳۲۰ که از نو فضایی نسبتاً آزاد در محیط فرهنگی و اجتماعی ما به وجود آمد، نوشتن رمانهای تاریخی هم به تدریج منسوخ شد. نیما یوشیج دربارهی افول تاریخی نویسی مینویسد: «امروز دیگر رماننویسی، مخصوصاً رمان تاریخی رو به انحطاط و زوال میرود.»
یک طلبهی جوان و جویای نام و نان در آغوش یک فاحشه
پس از جنگ جهانی اول نوعی رمان اجتماعی در ایران پدید آمد که آن هم با سیاست درآمیخته بود، هر چند که از شور مشروطه یکسر بیبهره مانده بود. نویسندگانی مانند عباس خلیلی، یحیی دولتآبادی و حجازی درین دوره آثاری اجتماعی و واقعگرایانه آفریدند. حجازی در رمانی به نام «زیبا» داستان طلبهی جوانی را روایت میکند که به شهر میآید و با فاحشهی معروفی به نام زیبا آشنا میشود. زیبا راه پیشرفت را برای او هموار میکند و این طلبه ترک لباس آخوندی میکند و به یک کارمند پشتمیزنشین اما فاسد مبدل میگردد.
علی اکبر دهخدا داستاننویس نبود. اما در چرند و پرندهایش که در نشریهی صور اسرافیل منتشر میشد، مسائل روز را به شکل حکایتهایی شیرین بیان میکرد. طنز دهخدا پیکارجوست و به مردم امید و دلگرمی میدهد. راوی این داستانها یا یک زن عامی و یا دهقانی است که از ظلم ارباب به ستوه آمده است .
جلیل محمد قلیزاده هم یک نویسندهی کاملاً سیاسی و اجتماعی است. او در «قریهی داناباش» از ستمهایی که بر زنان وارد میشود انتقاد میکند و به زندگی فلاکتبار روستائیان میپردازد. در این داستان قحطی و دعواهای محلی و بیقانونی روزگار مردم را سیاه کرده. کریم کشاورز در داستان «آدمها و ماجراهای کوچهی نو» زندگی روزانهی مردم یک محلهی فقیرنشین را ترسیم میکند. در این داستان یک شخصیت معترض به نام حسن ملحد برای برقراری عدالت اجتماعی میکوشد.
نمایش سختی و بیحاصلی زندگی «آبجی خانم»ها و روشنفکران مضطرب
صادق هدایت، هم یک نویسندهی اجتماعی بود و هم یک نویسندهی درونگرا و مردمگریز. او در داستان «زنده به گور» مینویسد:
« هیچ وجه اشتراکی [بین من و این مردم] نیست. من از زمین تا آسمان با آنها فرق دارم. ولی نالهها، سکوتها، فحشها، گریهها و خندههای این آدمها همیشه خواب مرا پر از کابوس خواهد کرد.»
حسن عابدینی مینویسد:
« هدایت تحقیرشدگان جامعه را به آثارش راه داد و ارواح درهمشکستهشان را به نمایش گذاشت. توصیف انسانهای تحقیرشده و ترسخورده در داستانهای واقعگرایانهی هدایت، تأثیری عطیم در مبارزه با تبلیغات حکومت داشت. در سالهایی که دیکتاتور ادعا میکرد ایران را به بهشتی پرشوق و شور تبدیل کرده است، هدایت با نمایش سختی و بیحاصلی زندگی «آبجی خانم«ها، «داود گوژپشت«ها، «علویهخانم»ها و روشنفکران مضطرب، به افشای دروغهای نظام حاکم میپردازد و بدین ترتیب، داستاننویسی ایران عمیقاً با واقعیت درگیر میشود و هستی ویژهای مییابد.»
نمایش راستین زیبایی و آزادی
با وجود پیوند تنگاتنگی که بین ادبیات و سیاست هست، این دو تفاوتهایی هم با هم دارند. نویسنده اگر به این تفاوتها توجه نکند، ممکن است به دام ادبیات به اصطلاح دولتی بیفتد. آنگاه ادبیات به ابزاری ساده برای پیشبرد سیاستهای حاکمان تبدیل میشود. در هر کجا که انسانها دور هم جمع میشوند، سیاست هم وجود دارد. ارادهی معطوف به قدرت و تضادهای اجتماعی به سیاست جهت میدهد. تأکید سیاست بر اجتماع و ایجاد نظم و نسق در سازمان اجتماعی و مدنی انسانهاست. در حالیکه ادبیات روی فرد متمرکز است و با عوالم درونی انسانها سر و کار دارد.
هگل میگوید: «آنچه که برای نمایش زیبایی راستین ضرورت دارد، آزادی است. هنر آفریدهی روح است و باید از آموزش بپرهیزد.» ادبیات با زیبایی هم سر و کار دارد و یکی از سویههای آن لذت است. ما از ادبیات و هنر لذت میبریم و انتظار داریم فایدهای برای ما داشته باشد و همین اصل فایدهرسانی است که ادبیات و سیاست را به هم پیوند میدهد. عجیب است که در ایران بعد از هر کودتایی سیاستمداران وانمود کردهاند که ادبیات بیفایده است و سیاستهای فرهنگیشان را به شکلی طراحی کردهاند که ادبیات را به سوی بیمعنایی سوق دهند!
رضاخان با رواج دادن تاریخینویسی ادبیات را از گوهر خودش دور کرد و امروز، با تظاهر به تجدد و با یک نوع پست مدرنیسم من درآوردی بیریشه ادبیات را از مردم دور میکنند. ادبیات نمایش راستین زیبایی و آزادی باید باشد، نه معما و چیستان و جدول ضرب.
---------------------------------------------------------------------------------- منبع : راديو زمانه / ويرايش و تصحيح از رضا جوانروح
![]() |