|
شمس ِ مولانا
|
||
|
دغدغه های یک روح |
" سلام است "
تو را در دلبری دستی تمام است
مرا در بیدلی درد و سقام است
بجز با روی خوبت عشقبازی
حرام است و حرام است و حرام است
همه فانی و خوان وحدت تو
مدام است و مدام است و مدام است
چو چشم خود بمالم خود جز تو
کدام است و کدام است و کدام است
به هر دم از زبان عشق بر ما
سلام است و سلام است و سلام است
ز هر ذره به گفت بیزبانی
پیام است و پیام است و پیام است
غم و شادی ما در پیش تختت
غلام است و غلام است و غلام است
نه آن شیری که آخر طفل جان را
فطام است و فطام است و فطام است
خمش کردم که غیرت بر دهانم
لگام است و لگام است و لگام است
(مولانا / غزل 356 )
--------------------------------------------------------------------
وزن: مفاعیلن مفاعلین فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
شعر هاي مشهور هم وزن : ببستي چشم يعني كه وقت خواب است ... / سماع آرام جان زندگان است ... / طبيب درد بي درمان كدام است ... / ز همراهان جدايي مصلحت نيست ... / بگو دل را كه گرد غم نگردد ... / ز خاك من اگر گندم برآيد ... / چنان مستم ، چنان مستم من امروز ... / من آن ماهم كه اندر لامكانم ... / مرا پرسي كه چوني ؟ بين كه چونم ... / بيا تا قدر همديگر بدانيم ... / مرا گويي چه ساني ؟ من چه دانم ... / بيا اي مونس جانهاي مستان ... / اگر خواهي مرا ، مي در هوا كن ... / خدايا مطربان را انگبين ده ... / كجاييد اي شهيدان خدايي ؟ ... /
|
|