شمس ِ مولانا
 
 
دغدغه های یک روح
 

                    

    تعريف نقد ادبی در نزد قدما با آنچه امروزه از آن استنباط می شود متفاوت است. در نزد قدما مراد از نقد معمولاً براين بوده است كه معايب اثری را بيان كنند و مثلاً در اين كه الفاظ آن چه وضعی دارد يا معنی آن برگرفته از اثر ديگری است و بطور كلی از فراز و فرود لفظ و معنی سخن گويند. و اين معنی از خود لغت نقد فهميده می ‌شود زيرا نقد جدا كردن سره از ناسره است.

     اما در دوران جديد مراد از نقد ادبی نشان دادن معايب اثر نيست ، هر چند ممكن است به اين امر هم اشاراتی داشته باشد؛  زيرا نقد ادبی به بررسی آثار درجه يک و مهم ادبی می ‌پردازد و در اينگونه آثار بيش از اينكه نقاط ضعف مهم باشد نقاط قوت مطرح است. لذا منتقد ادبی می ‌كوشد با تجزيه و تحليل آن اثر ادبی ،  اولاً  ـ  ساختار و معنی آن را برای خوانندگان روشن كند ؛  و ثانياً ـ  قوانينی را كه باعث اعتلای آن اثر ادبی شده است توضيح دهد. لذا نقد ادبی از يک سو بكار گرفتن قوانين ادبی در توضيح اثر ادبی است و از سوی ديگر كشف آيين‌های تازه ممتازی است كه در آن اثر مستتر است.

     بدين ترتيب می ‌توان به اهميت نقد ادبی در گسترش ادبيات و متعلقات آن پی برد . زيرا با نقد ادبی اولاً ـ  همواره ادبيات و علوم ادبی متحول و زنده می ‌ماند زيرا منتقد در بررسی آثار والا از آن بخش از ابزارهای ادبی استفاده می ‌كند كه كارآمد است و خود به خود برخی از ابزارهای علمی و فنی فرسوده از دور خارج می ‌شوند و ثانياً  ـ با بررسی آثار والا راهكار و ابزارهای جديدی را كشف می ‌كند و به ادبيات كشور خود ارزانی می ‌دارد.

    خوانندگان به كمک منتقدان ادبی روشهايي  بدست می آورند كه آثار والا را بشناسند و بدين ترتيب به آثار سطحی وقعی ننهند و اين باعث می ‌شود كه جريانات فرهنگی و ادبی در مسير درست خود حركت كنند و صاحبان ذوق و انديشه و رای و نبوغ مقام شايسته خود را بازيابند.

    نقد ادبی هميشه به معنی ديگرگونه خواندن اثر نيست. گاهی به معنی دقيق‌تر خواندن يا هوشيارانه‌تر مطالعه كردن اثر است. فرماليست‌ها(1) می ‌گفتند ؛  دقت در متن و ژاک دريدا می ‌گويد: تأكيد در دقت.

   در همان حال و هوای سنتی هم دقيق‌تر خواندن اثر مهم است. هنرهای نهفته در آن را بازنمودن و اهميت اثر را نشان دادن و گاهی ارتباط آن را با مسائل اجتماعی وسياسی دوران متن بازنمودن . گرايشی كه در نحله‌های جديد نقد مطمح نظر نيست. به هرحال، در مورد نقد ادبی آنقدر سخن گفته‌اند كه امروزه يكی از شاخه‌های مطالعات ادبی، نقدشناسی و و بحث در مورد خود نقد است. عيب اثری را گفتن، اثری را وصف كردن، تجزيه و تحليل اثر ادبی، ديگرگونه خواندن اثری، تأثر خود را از اثری بيان كردن و... اين تلقيات و انتظارات در هر دوره‌ای فرق می ‌كند و  بستگی به فلسفه يا سليقه منتقد دارد.

    ميشل فوكو در مقاله معروف «مؤلف چيست» نقد را چنين تعريف می ‌كند: «  كار نقد، آشكار ساختن مناسبات اثر با مؤلف نيست و نيز قصد ندارد تا از راه متون، انديشه يا تجربه‌ای را بازسازی كند، بلكه می ‌خواهد اثر را در ساختار، معماری، شكل ذاتی و بازيِ مناسبات درونی ‌اش تحليل كند. »

       در مورد نثر نقد ادبی بد نيست به این نکته اشاره شود که بايد ساده و روشن و علمی باشد. در ايران مرسوم است كه در ستايش از نثرهای ادبی و انشايی و در عيب‌جويی از طنز استفاده می ‌كنند. حال آنكه نقد ادبی ؛  اولاً ـ  در اساس ربطی به ستايش و عيب جويی ندارد و گاهی هدف فقط تحليل اثر است ؛  و ثانياً  ـ  در مواقع مدح و هجو هم بايد سخن روشن و جنبه استدلالی داشته باشد. 

      نقد ادبی كاری خلاق است و گاه منتقد ادبی به اندازه صاحب اثر بايد دارای ذوق و خلاقيت باشد، با اين فرق كه نويسنده و شاعر ضرورتآ اهل فضل و بصورت خود آگاه آشنا به همه فوت و فن ‌های علوم ادبی نيست. حال آنكه منتقد ادبی بايد دقيقاً به علوم ادبی آشنا باشد تا از آنها بعنوان ابزاری در تجزيه و تحليل عوامل علوّ آن اثر ادبی بهره گيرد.

    از سوی ديگر منتقد گاهی به عنوان واسط‌ بين نويسنده و خواننده عمل می ‌كند و باعث می ‌شود تا خواننده متون طراز اول را به سبب برجستگی و تازگيشان كه معمولاً با ابهام و اشكال همراهند فهم كند. معمولاً آثار ادبی والا را فرهيختگان می ‌ستايند و عوام ‌الناس به تبع ايشان به آن آثار و نويسندگانشان احترام می ‌نهند. اما خود دليل ارزش آنها را نمی ‌دانند.

    منتقد در تجزيه و تحليل‌های خود علل برجستگی اين آثار را براي مردم توضيح می ‌دهد و در اين صورت گويی غير مستقيم به مردم می ‌فهماند كه چه آثاری فاقد ارزشند. در نتيجه در كشورهايی كه نقد ادبی رواج و اهميت بيشتری دارد وضع نويسنده و شاعر و نشر و مطبوعات و جريانات فرهنگی معمولاً بسامان است، معمولاً حق به حقدار می ‌رسد و متقلبان فرهنگی كمتر مجال سوء استفاده می ‌يابند.

     منتقد ادبی علاوه بر آشنايی با نحله‌های مختلف نقد ادبی و علوم ادبی بايد فرد كتاب خوانده‌ای باشد و با بسياری از دانش‌های ديگر چون سياست و مذهب و جامعه شناسی و روانشناسی و تاريخ آشنا باشد زيرا آثار بزرگ ادبی ، برخلاف آنچه امروزه مي‌گويند ، فقط به لحظ ادبی بودن نيستند كه شهرت و قبول می‌ يابند.  

نقد ادبی كلاً بر دونوع است

 

نقد نظری يا تئوريك

 

نقد عملی يا تجربي

 

      1-  نقد نظری يا تئوريك  (Theoretical criticism )  

     كه مجموعه منسجمی از اصطلاحات و تعاريف و مقولات و طبقه‌بندی ‌هايی است كه می ‌توان آنها را در ملاحظات و مطالعات و تفاسير مربوط به آثار ادبی بكار برد. همينطور محک ‌ها و قواعدی را مطرح می ‌كند كه با استعانت از آنها می ‌توان آثار ادبی و نويسندگان آنها را مورد قضاوت و ارزيابی قرار داد و به اصطلاح ارزش ‌گذاری كرد.

      نقد نظری در حقيقت فقط بيان قواعد و فنون ادبی و نقد ادبی است اما ممكن است آن را در اثری پياده نكنيم. مثلاً می گوييم در نقد بايد توجه داشت كه متن تحت‌الشعاع زندگی و آرای نويسنده قرار نگيرد، اما از اين ديدگاه خاص به بررسی اثری نمی ‌پردازيم و فقط بيان نظريه كرده‌ايم.

 

         2-  نقد عملی يا تجربی  (Practical criticism)

      اين نوع نقد به بررسی تقريباً تفصيلی اثر خاصی می ‌پردازد؛ يعنی استفاده عملی از قواعد و فنون ادبی براي شرح و توضيح و قضاوت اثری. در نقد عملی بايد از اصول نظری نقد كه طبيعتاً بر تجزيه و تحليل‌ها و ارزشگذاری منتقد نظارت و حاكميت دارند ، بطور ضمنی و غير صريح استفاده كرد. به زبان ساده در عمل از مفاد آنها استفاده شود نه اين كه بصورت نقل قول، نقد را تحت‌الشعاع قرار دهند.  

برخی نقد عملی را به دو شعبه تقسيم كرده‌اند.

                 1-   نقد تأثری يا احساسی    (Impressionistic criticism)

     در اينگونه نقد، منتقد می ‌كوشد تا تأثيری را كه اثر ادبی بر او گذاشته است بيان كند. يعنی خيالات، بينش‌ها، احساسات و بطور كلی تأثراتی را كه اثر ادبی در او ايجاد كرده است توضيح دهد. 

     هزليت  (Hazlitt ) در مقاله «درباب نبوغ و عقل متعارف» در اين مورد می ‌نويسد: «شما از موضع احساس تصميم مي‌گيريد نه از موضع خرد. يعنی از موضع تأثراتی كه بر اثر عوامل متعدد و مختلف در ذهن فردی خاص حاصل می ‌شود، اما اين تأثرات را نمی ‌توان بر آثار ديگري تسری داد

      آناتول فرانس اين شيوه از نقد ادبی را چنين تعريف كرده است .  اين تعريف او در بين منتقدان ادبی معروف است .    " The adventures of a sensitive soul among masterpieces  ماجراهای يك روح حساس در برخورد با شاهكارها " .

     در اين مورد بايد توجه داشت كه تأثر هر كسی از يك شاهكار ادبی فی نفسه نمی ‌تواند  مهم يا برای ديگران حائز اهميت باشد. تأثرات كسی مهم و برای مردم جالب است كه در زمينه ادب اعتباری داشته باشد و لذا مردم نسبت به عقايد و آرای او كنجكاو باشند. مثلاً همه دوست داريم كه بدانيم نظر نيما درباره بوف كور و تأثر او از اين شاهكار چه بوده است و گرنه نظر افراد معمولی در اين باره برای هيچكس مهم نيست.

          2-  نقد فتوايی يا حكمی يا معياری     (Juridical criticism)  

       در اين نوع نقد سعی بر اين است كه نه تنها بين اثر و خواننده ارتباط ايجاد شود بلكه تأثير و كنش  (effects)اثر ادبی به لحاظ موضوع، شكل و ساختار، تكنيک و صناعت، تجزيه و تحليل و روشن شود. يعنی علت تأثر را هم توضيح دهند. در اين نقد، قضاوت منتقد بر مبنای محک ‌هايی است كه برای آثار طراز اول ادبی در ذهن دارد.

     به زحمت می ‌توان در عمل بين اين دو شيوه نقد تأثری و فتوايی فرق قايل شد. بطور كلی می ‌توان گفت كه در نقد فتوايی منتقد بر مبنای اصول كلی كه در ذهن دارد حكم می ‌كند و در نقد تأثری فقط بر مبنای تأثيری كه اثر ادبی بر او گذاشته است. اما به هر حال در هر دو نقد، مدار، تأثر منتقد از اثر است.

     در نقد نظری و عملی  كه كار آنان بطور كلی بيان قوانين ادبی در ارتباط با اثر و توضيح دادن آثار ادبی و شرح تأثر و كيفيت تأثير و قضاوت كردن است، می ‌توان بر حسب ارجاع آثار به جهان بيرونی يا خواننده يا نويسنده و يا خود اثر ادبی تقسيماتی  به شرح زير نيز قائل شد.

 

     الف -   نقد محاكاتی(2 ) /  نقد به لحاظ واقعيتMimetic criticism )

           يعنی بررسی اثر به لحاظ ارجاع به جهان بيرون، يعنی مطابقت هنری آن با جهان واقع. در اينگونه نقد تكيه بر علت مادی ادبيات يعنی محاكات است. در نقد محاكاتی، اثر ادبی را بازتاب و عرضه و نمايش جهان و زندگی بشری می ‌دانند. نخستين محكی كه در بررسی اثر ادبی بكار گرفته می ‌شود چگونگی صدق اثر از اين ديدگاه و حقيقت محاكات است. چقدر اثر ادبی در نمايش چيزی كه می ‌خواهد منعكس كند موفق است؟

      نگاهی به ادبيات فارسی از اين ديدگاه بسيار جذاب و سرگرم كننده است. شاعران ما در بازتاب حقيقت چقدر صادق بوده‌اند و نمايش آنها از امور  چه كلی و چه جزیی ، چه مايه از حقيقت و اصل را به ذهن متبادر مي‌كند؟

   سعدی در نمايش پهلوان اردبيلی كه به جنگ مغولان رفت و در توجيه شكست خود مسأله قضا و قدر را مطرح كرد، صادق است. پهلوان قرن هفتم كه لابد اشعری است (3 ) مانند پهلوانان شاهنامه نيست كه چون فردوسی تفكر معتزلی( 4 ) دارند، اما همين استاد در نمايش خود از سيرت پادشاهان عصر به دلايلی صادق نيست.

   محاكات حافظ از صوفيان دوره خود بی ‌نظير است. فرخی و عنصری فقط گوشه‌هايی از جهان بيرونی را در حول و حوش دربار و قصرها و باغ‌های بزرگان ، محاكات كرده‌اند.  زندگی معمولی مردمان معمولی از آثار اين دوره قابل استنباط نيست. فروغ در محاكات زندگی يک زن تنها بسيار موفق بوده است.

 

      ب -  نقد كاربردی  /  نقد به لحاظ خواننده Pragmatic criticism)  

           نقدي كه مطابق مذاق اصحاب اصالت عمل است و تكيه آن بر تأثير اثر ادبی بر خواننده است و امروزه گاهی به جای آن از اسم كلی Readers`s response theory  (نظريه عكس‌العمل خواننده) استفاده می ‌كنند.

         در اين نوع نقد، اثر ادبی، اثری است كه به قصد اعمال تأثيرات خاصی بر خواننده نوشته شده است. تأثيرات گوناگونی از قبيل لذت هنری و حظ زيبايی شناسانه، تعليم و تربيت، برانگيختن احساسات. بدين ترتيب نقد اخلاقی نوعی نقد كاربردی است.

 

      ج -   نقد بيانگرانه /  نقد به لحاظ نويسنده   (  Expressive criticism )

        در اين نقد اثر ادبی را به لحاظ نويسنده بررسی می ‌كنند. منتقد اثر ادبی را به لحاظ صميميت و خلوص و اصالت و كفابت آن در بيان تخيلات و ديد فردی هنرمند و وضع ذهنی او بررسی می ‌كند.

      غالباً در اين نوع نقد، بدنبال مدارک و شواهدی در اثر ادبی هستند كه دال بر حالت و طبيعت مخصوص نويسنده باشد. زيرا نويسنده خود را در اثر ادبی به نحوی ، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه ،  افشا می ‌كند.

     در نقد بيانگرانه منتقد در شكار نويسنده است و بيت به بيت و جمله به جمله او را می ‌جويد. در مورد مولانا كه بارها به روزگار خود با شمس در پرده اسرار اشاره كرده است، مي‌توان با نقد بيانگرانه راهی به دِهی جُست.

 

      د -   نقد عينی /  نقد به لحاظ خود اثر  (  Objective criticism   )

    اثر ادبی را جدا از نويسنده و خواننده و دنيای واقعی بررسی مي‌كند و اثر ادبی را پديده‌ای خود بسنده و مستقل می ‌داند كه بايد آن را با محک های درونی و ذاتی خود آن ، يعنی برآمده از خود اثر ، از قبيل غموض و ابهام، انسجام متن و ارتباط اجزايش با هم يعنی روابط بين عناصرمتشكله‌اش، تماميت و كمالش بررسی كرد. در حقيقت نقد عينی تا حدودی عكس‌العملی است در مقابل روش ادبای سنتی كه معمولاً بيش از متن به زندگی نويسنده و آرا و افكار او و اوضاع و احوال اجتماعی دوره او توجه دارند.

        نكته ديگر اين است كه برخی در نقد فقط به يک شيوه نظر دارند و شيوه‌های ديگر را كار آمد نمی ‌دانند (نقد مطلق يا انحصاری Absolutist criticism ) اما كسانی در نقد از همه شيوه‌های مفيد و مناسب بحث استفاده می ‌كنند و در حقيقت نقد آنان التقاطی است. در مباحث جديد نقد ادبی به اين روش(  نقد نسبی  Relativistic criticism ) می ‌گويند.

 

 --------------------------------------------------------------------------------------------

   * اين نوشتار خلاصه شده مقاله " نقد ادبي چيست ؟ " از هدي صابري مرشت است .

پي نوشت‌ها:

1- فرماليسم روسي يكي از مكاتب نقد ادبي در حوزه بررسي ادبيات از ديدگاه زبان شناسي است. اين مكتب در خلال جنگ جهاني اول در روسيه بوجود آمد و در خلال سال‌هاي 1920 شكفت.فرمالسيم نامي بود كه مخالفان جهت تحقير به اين مكتب نهاده بودند.به اعتقاد فرماليست‌ها ادبيات صرفاً يك مسأله زباني است و لذا مي‌توان گفت كه زبان ادبي يكي از انواع زبان‌هاست و بايد به آن از ديد زبان شناسي نگريست.آنان اثر ادبي را شكل(فرم) محض مي‌دانستند و معتقد بودند كه در بررسي اثر ادبي تكيه بايد بر فرم باشد نه محتوا. و اساساً مخالف تقسيم متن به صورت  و محتوا بودند و مي‌گفتند درست است كه محتوا ناقل احساسات و عواطف و افكار است اما همه اينها در واقع در عناصر زباني است. در نظر آنان مسايلي چون جذبه و الهام و اشراق و نبوغ كه در مباحث ادبي قرن نوزدهم مطرح بود مطرود است.

2-  ريشه محاكات حَكِيَ –َ است.حكي يعني حكايت كردن از امري، آن را باز نمودن به نحوي كه ذهن متوجه اصل شود، مثل و مانند چيزي را آوردن.

3-  اساس طريقه اشاعره از تعليمات جهميه مايه گرفت و در اواخر قرن سوم يا اوائل قرن چهارم هجري بعنوان فرقه اشعري ظهور كرد و بنام مشهورترين رؤساي اين فرقه ابوالحسن اشعري معروف گرديد. او از اخلاف ابوموسي اشعري است. ابوالحسن اشعري بر مخالفت معتزله قيام كرد و جمعي پيرو او شدند.

4-  معتزله فرقه ايست كه مي‌گويند در دنيا و آخرت ، ديدن حق تعالي ممكن نيست.و نيز مي‌گويند كه نيكي از خداست و بدي از نفس و مرتكب كبيره نه مؤمن است نه كافر. «واصل ابن عطا» كه مقدم اين جماعت است شاگرد شيخ حسن بصري بوده است. معتزله فرقه معتبري از فرق اسلامي هستند كه از اول قرن دوم هجري در اواخر عهد بني اميه ظهور كرده تا چند قرن در تمدن اسلامي تأثير شديد داشته‌اند.

 


برچسب‌ها: نقد, ادبیات, کتاب
 |+| نوشته شده در  شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۰ساعت 8:15  توسط رضا جوانروح  | 
  بالا