شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
«در تلخي بي پايان يا پايان تلخ چه كسي مقصر است؟»
6- قضاوت، انتخاب ، داوري
بن مايه مفهوم و معناي هدف اخلاقي متن، بيان و چگونگي دشواري قضاوت است. داستايوفسكي در جايي مي گويد«در هر گوشه جهان قتلي اتفاق بيفتد، من هم در آن سهیم هستم».
مقصر در ایجاد وضعیت بحرانی جمع سرخوش و شوخ فیلم چه کسی است؟سپيده، اِلی ، امیر ، احمد ، ... کدامیک گناهکارند؟ همه، هیچکدام؟ پاسخ دشوار است. پرسش دشوارتر که وجدان آدمی را به چالش می کشد. مجموعه کلیه روابط علت و معلولی که در جریان روایت رخ میدهند و عللی که قبل از شروع داستان اتفاق افتاده است، در بوجود آوردن وضعیت بشری ناگوار در فیلم سهیم اند و دخیل. کوچکترین رخداد به ظاهر بی اهمیت از سوی هرکدام از شخصیتها، به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در گم شدن و غرق شدن اِلی موثرند.
منِ مخاطب متن و منِ مولف متن نیز سهیم هستیم در این واقعه! جانمایه کلام داستایوفسکی همین است، همه مقصریم! چون سلسله روابط علی پیچیده و درازناک حوادث (لرزش برگ درخت، لرزش تور والیبال، سنگهای صخره مانند ساحل دریا، بادبادک دخترک، گوشی واکمن نازی، نقض قول سپیده به اِلی درمورد برگشت بعد از یکروز، صدای برخورد دلهره آور توپ به در ویلا، ...) همه و همه دست به دست هم داده اند که اِلی به تقدیر و سرنوشت شوم خویشتن خویش برسد. عادتهای آدمی شخصیت او را مي سازد و شخصیت آدمی، سرنوشت او را رقم خواهد زد.
عکس العمل غریزی و واکنش وجدانی شخصیتها در این میان با توجه به فرهنگ و تاریخچه زندگی هرکدام، در پی مقصر جلوه دادن دیگری یا همه در این، ماجراست. وجدان هر یک در درون او را گناهکار میداند و احساس تقصیر سراپای وجود جمع را فراگرفته است پس راه گریز چیست؟ ـ قضاوت کردن.
جمع با خرد جمعی خود در سکانس داوری، به انتخاب توسط رای گیری می پردازد. پلان ـ سکانس رای گیری برای گفتن حقیقت یا دروغ به علیرضا، از سویی یادآور مجلس سنای دولت دموکراسی یونان برای تعیین سرنوشت سزار است. شخصیتهایی با دست بسته بر روی سینه و حرکت پیمان درمیان جمع برای اخذ رای و از سوی دیگر یادآور آیه «و شاورهم فی الامر بینهم» (تقابل سنت و عرف جامعه با مظاهر دموکراسی مدرن).
آیا حقیقت کتمان خواهد شد؟ رای اکثریت دایر بر سزاواری مرگ سزار فیلم است؟ تصمیم جمع و تقابل وایستادگی سپیده در این میان، پافشاری او برای حفظ آبروی اِلی، کوشش امیر به مصلحت اندیشی سپيده که آثار و عواقب ناگوار ناشی از واگویی حقیقت (نامزددار بودن اِلی) را تاکید می کند، یادآور شورای جمعی برای تشخیص مصحلت از سوی مدبرین جمع است.
انفکاک اثر از ساختار و وجوه سیاسي حاکم بر جوامع عصر حاضر، ایزوله کردن متن از بافت تاریخی اجتماعی اثر است. مولف اثر مسلماً در جامعه ای می زیید که ملاک و ارزش مقبوليت و مشروعيت امري سياسي، رای مردم است. تصمیم گیری جمعی ظاهراً بر مبنای رای گیری از آحاد افراد جمع استوار است. هر فرد یک رای و هر رای نیز ارزش یکسانی دارد. گونه های اخلاقی مختلفی که در بخش های قبلی عنوان شد، دراین قضاوت و انتخاب اخلاقی( قضاوت جمعی، انتخاب فردی) شرکت می کنند، فارغ از اینکه ساحت اخلاقی و قلمرو طبقه بندی رفتار و کردار اخلاقی هر یک، بر چه مبنایی پایه گذاري شده است.
در این رای گیری جمعی تمایز رفتار و گفتار و کردار، محلی از اعراب ندارد. همه با هم در گناه، ثواب، جزاء و اجر این قضاوت عيني و داوری ذهنی شریک خواهند شد. عمل جمعی است که بار فشار وجدان فردی را سبکتر خواهد کرد. همه با هم به استقبال علیرضا میروند، همه با هم در داخل ویلا جمع میشوند تا در مقابل علیرضا موضع واحدی بگیرند. همه از همدیگر حمایت میکنند، حتی سپیده که رای منفی ومخالف به تصمیم جمع داده است، آنجا که در سرانجام حادثه و در قبال پرسش علیرضا از او که آیا اِلی گفته است كه نامزد داشته است، به مصلحت وصوابديد جمع، دروغ مي گويد و عذاب وجدان خود را در تنهایی و رها شدگی اش به دوش می کشد.
درد و رنج درونی و سرزنشی که ضمير ناخودآگاه اِلی همواره بر او روا خواهد داشت و حس مقصر بودن اش با سنگیني نگاه دوربین در نمای نزدیک و متوسط، تقابل کوشش دسته جمعی دیگران برای بیرون کشیدن ماشین از ماسه های ساحل، در حالیکه سپیده با حس گناه و تقصیر مندی شدیدی در دنیای ذهنی و روحی خود درگیر است، همذات پنداری تماشاگر را به همراه خواهد داشت. این سرزنش، عتاب، سنگیني نگاه درون و دانای بیرون دلیلی بر چیست؟ یادآوري گفتاری نغز از حضرت مولانا شاید اندکی از بار وجدانی مخاطب همراه با بازیگر را در این بازی جاودان زندگی بکاهد . « گفت: که مقصریم. فرمود: کسی را این اندیشه آید و این عتاب به او فرود آید که آه! در چیستم و چرا چنین میکنم؟ این دلیل دوستی و عنایت است.زیرا عتاب با دوستان کنند، با بیگانه عتاب نکنند. مادام که در خود دردی و پشیمانی می بینی، دلیل دوستی و عنایت حق است». ( فیه مافيه / ص 19)
قضاوت کردن در خصوص رفتار اِلی ، پنهان کاری جمع، دروغگویی سپیده، فرافکنی شهره، انکار احمد، فرار منوچهر، دستپاچگی نازی ، مصلحت اندیشي امیر، در صورت همذات پنداری مخاطب با هر کدام از آنها و قرارگیری واقعی در زمان و مکان شخصیت مورد نظر، بسیار دشوار خواهد بود. همه می توانند برای خود انتخاب کنند و بسته به داوری ذهنی خود ونیت نیک طلبانه یا شر طلبانه خود، سنگینی یا سبکی وجدان و بار هستی را در اثر این انتخاب (صواب و یا ناصواب ) به دوش کشند. برای دیگری انتخاب کــــردن پيامدهاي تسلسلی علت و معلولی خــــواهد داشت. سنجش عدالت، معیاری وجدانی می خواهد.
کل و جزء متن
با تحلیل مفهومی فیلم و بررسی مضامین کلی درون متنی و اشارات به مفاهیم فرامتنی، افق فهم و درک متن با پیش داشتهای جدید، گسترش یافته و فهمی متفاوت بر اجزاء فيلم مي تواند سايه افكند. با نگرش و پيش ديدهاي كنوني و توجه ريزتر به اجزاء تكنيكي فیلم، نقش دوربین و دکوپاژ حساب شده در اکثر سکانس ها، با نشانه های ارجاعی همراه خواهد شد.
دوربین به عنوان دانای کل در سکانس های آغازین و سرخوشانه فیلم، در پی برون ریزی آرام و ساکن اطلاعات و گذشته شخصیتهای تیپ گونه است. با نزدیک شدن به بحران، دوربین یا دانای کل نیز بیقرار و مضطرب و سرگردان می شود. زاویای مختلف و نقطه دید های متفاوتی بر میگزیند تا همچون مخاطب و تماشاگر ایهام و ابهامات وقایع و رخدادها را بشکافد و رازگشایی نماید، اما ناتوان می ماند، چون در حیطه داوری و قضاوت باید قرار گیرد و اینجاست که دانای کل هم (مولف اثر) سرگردان و حیران از انتخاب است. دلهره و ترس، انتظار و امیدی که دوربین روی قایق غواصان که به ساحل می آید و بیقراری او که از ساحل به قایق می نگرد، تقابل و تضادی رعب آور فراهم میکند.
صدای زمینه فیلم، تناليته و ریتم ، حجم و شدت آن، خبر از وقوع رخدادها میدهد. نقشی که صداهای مختلف (دریا، توپ، ماشین، موزیک، بازی و ...) در جا به جای سکانس ها به عهده میگیرد و گاه به عنوان دانای کل یا راوی روایت خبر میدهد،کم از نقش برخی از بازیگرها و شخصیتها نیست. صداها نقش و وظیفه موسیقی متن را به عهده دارند، موسیقی متنی کــــه فقط در تیتراژ پایاني فیلم شنیده می شود و در مابقی سکانس های آغازین تا پایانی فیلم، سکوت با معنایی حاکم است. سکوت، مابین نت های موسیقایی نیز جایگاهی شایسته و در خور اهمیت دارد.
پایان باز فیلم به معنای ادامه بحران و ادامه ماجرا در ذهن شخصیتها که با انتخاب و قضاوت گاه عجولانه و گاه جمعی طمانینه دار همراه بوده است، در انسجام کلی اثر و ساختار حلقوی پیچیده آن به خــــــوبــی می نشیند. با نشان دادن جسد غرق شده اِلی در دریا، ذهن مخاطب، دیگر درگیر زنده ماندن یا سرنوشت نهایی اِلی نمی ماند. ذهن مفسر در پی مفاهیم کلیدی و مهم مورد نظر کارگردان و مولف متن میرود تا راز گشایی و لذت کشف مابقی ابهامهای مضمونی و اخلاقی اثر را تجربه کند.
فیلم "درباره اِلی..." با سه نقطه ای که در ادامه عنوان دارد، اصولاً و اصلاً در مورد اِلی نیست، در مورد ما وجامعه ما است. در مورد چگونگی مفاهیم اخلاقی – قضاوت ، دروغ، تقدیر، پنهان کاری، تقصیر، گناه جمعی، فرافکنی، انکار، خیانت ـ است، نه زنده ماندن یا مردن اِلی. به گفته پیمان «اِلی که مرده است، آبرو را می خواهد چه کار».
جهان نگری مخاطب فيلم و فلسفه زندگی اخلاقی بيننده اثر، پس از دیدن فیلم مسلماً با تغییر و چالش همراه خواهد شد. فهمی حلقوی و دوری دایره ای (hermeneutics circele) از پرسش ها و پاسخ هایی پارادوکسیال و متناقض نما، مخاطب را درگیر خواهد کرد و فهم و درک مخاطب با هر بار سوال و جواب ذهنی، دچار تغییر و تفاوت خواهد شد.
منظور و هدفی که مولف اثر در پی آن است؛ خودت را در جایگاه هر کدام از شخصیت ها قرار بده، آیا به خودت حق میدهی یا به دیگری؟ اگر در موقعیتی آن چنانی قرار گرفتید، چکار خواهید کرد؟ تلخی بی پایان را انتخاب خواهید کرد یا پایان تلخ را ؟ آیا اِلی مقصر بود یا سپیده ؟ امیر یا احمد یا علیرضا یا ...؟ او ، من یا شما مقصریم؟ همه در این بازی اجتماعی مقصریم!
در جامعه بحران زده و آشوب وار، همانقدر من مقصرم که شما. همانقدر که مولف در پدید آوردن اثر مقصر است (فیلم را ساخته است)، دیگران هم به علت شراکت ذهنی پس ازدیدن فیلم و ادامه ماجرا در تفکر و تخیل ذهنی اشان، در ایجاد این بحران در سطحی دیگر مقصرند. رفتار اجتماعی و جمعی در جامعه، برآیند کردار و عمل تک تک آحاد آن جامعه است، چیزها نیز در وقوع بحران دخیل اند. پدید هها (چه عینی و چه ذهنی) در ایجاد این رخداد سهیم و مقصرند .
در جامعه امروزین و بحران فراگیر اخلاقی در آن، من ، تو، او ، ما ، شما، ایشان، ... همه و همه مقصریم! مقصریم که چرا آسیب های موجود را شناسایی نکردیم. مقصریم که چرا به موقع راه حلی انتخاب نکردیم. مقصریم که فرافکنی مسئولیت کردیم. مقصریم که بی تفاوت ماندیم. مقصریم که ....!
موج سوم سینمای ایران
در خاتمه بررسی و تحلیل متن، شایسته است که نکته ای یادآوری شود. درسینمای ایران با تولید و ساخت فیلم «درباره اِلی ...» حرکت و موجی جدید آغاز گردیده است، که می تواند در سطح جهانی مطرح و موجب سرافرازی مجدد سینمای ایران در جایگاه جهانی اش شود.
موج اول سینمای مدرن ایران که قبل از انقلاب با فیلم های گاو، قیصر، غریبه ای درمه، .... و با کارگردانهای برجسته و فهیمی همچون مهرجویی، کیمیایی ، اصلانی ، بیضایی، شهید ثالث آغاز شد و پس از انقلاب با موج دوم سینمای جشنواره ای و فیلم های کارگردانهای مولف همچون مخملباف، کیارستمی، حاتمی کیا، مجیدی به راه خود ادامه داد، هم اکنون پس از یک دهه رکود نسبی و رخوت، با موج سوم کارگردانهای نسبتاً جوان همچون فرهادی، کاهانی، شیروانی، بخشی در دو بخش سینمای قصه گو و مستند در پی ایجاد جریانی جدید با فیلمهایی خوش ساخت و متکی بر اندیشه پست مدرن و آمیخته با سرخوشی، هجو ، تقدیر گرایی، نسبي گرایی و نگاهی به ساحت اخـــلاقی بشری با زمینه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، روانشناختی است.
فیلم «بیست» آقای عبدالرضا کاهانی نیز با دارا بودن شاخصه ها و پارامترهای اندیشه پست مدرن کارگردانی مولف، در پی چالش و جستجوی راه حلی بر معضلات بشر امروزین که مابین سنت و مدرنیته در رفت و آمد است، میباشد.
«رئیس جمهور میرقنبر» آقای محمد شیروانی و «تهران انار ندارد» مسعود بخشی، آنچنان زیرکانه آسیب های اخلاقی و اجتماعی را به تصویر می کشد که ذهن مخاطب را به تحرک وا میدارد.
اصغر فرهادی با فیلم «درباره اِلی ...» در ادامه و روند ساخت فیلمهای شهر زیبا ، چهارشنبه سوری و دایره زنگی (در مقام فیلم نامه نویس که به نظر نقش کارگردانی پنهان فیلم را نیز دارد) گامی نو و قدمی بزرگ و متهورانه برداشته است. چالش تصویری و درگیری ذهنی تماشاگر با مفاهیم بسیار عمیق و گسترده و پراهمیت فیلم که برخواسته از نیازهای اجتماعی جامعه امروزین ایران است، وظیفه هر هنرمند مسئول ودرد آشنای در متن جامعه است. اگر دیگران یا او این مسیر و روند را پی نگیرند، مقصر خواهند بود، علیرغم آنکه همه مقصریم!
سخن به دراز كشيد، دَلَّ الكَلامُ قَلَّ الكَلامُ (سخن مفید، سخن كوتاه است) را دانم، ليكن نتوانم!
گويي ما را نيست بهره اي از آن چه كه سلطان آفتاب سخن مي گويد:
« هنوز ما را اهلیت گفت نیست. کاشکی اهلیت شنودن بودی، تمام گفتن می باید و تمام شنودن!
بر دلها مُهر است و بر زبانها مُهر است و برگوشها مُهر است!»
(مقالات شمس تبریزی، دفتر اول ، صفحه 233)
مرداد ماه 1388
محمدرضا جوانروح
![]() |