شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
" مواجهه با امر قدسي "
نگاهي به كتاب "تنوع تجربه ديني " ويليام جيمز
يكصد و ده سال پيش از اين ، درسگفتارهاي بيست گانه ويليام جيمز امريكايي در دانشگاه اسكاتلند در باب سرشت ديني انسان بهانه اي شده است تا كتاب گرانقدر " تنوع تجربه ديني " به زيور طبع اراسته شده و ظرف مدت كوتاهي به چاپ سي و هشتم برسد .
ترجمه كتاب دشوار و حجيم ياد شده بنا به اظهار مترجم اگاه و دلسوز متن ، اقاي حسين كياني ، طي پانزده سال اخير و با وسواس و دقت انديشي تامي و با معادل گذاريهاي دقيق و راهگشايي به سرانجام رسيده و در سال 1391 توسط نشر حكمت چاپ و در اختيار علاقه مندان و خوانندگان پيگير قرار گرفته است . گستردگي مطالب كتاب از سويي و نحوه ء ارائه موضوعات هر درسگفتار شفاهي كه با پاورقي هاي متعدد توسط مولف اثر همراه است ، خواننده را با نمونه هاي گوناگوني از تجربيات شخصاني انسانها و احوالات ادمياني كه در مواجهه با امر ديني و قدسي قرار گرفته اند ، اشنا مي كند .
ويليام جيمز روانشناس تجربي با رجوع و ارجاعات مختلف به منابع و كتب فراوان ، و با ارائه تعريف خاصي از دين به بيان تجربيات صاحبان و مومنان اديان مختلف پرداخته و از دين " بيمار انديشان " و" سالم انديشان " و ادراكات حسي انان در مواجهه با واقعيات عالم غيب سخن مي گويد . حس حضور امر قدسي ، احساس ناواقعيت توهمي ، ادراكي شهودي از وجود خدايي حي و حاضر كه موجب اقناع كنندگي تجربه كنندگان بي ايمان يا ايماندار شده است ، با ذكر مثالهاي متعدد از پير و جوان ، زن و مرد ، مومن و غير مومن ، معتقد و غيرمعتقد در ادوار تاريخي فرهنگ بشري از قرون وسطا تا قرن بيستم ، مويد اين نكته شده است كه ادلهء روشن و معيني بر پايه استدلال منطقي و يا براهين قابل قبولي براي اثبات وجود خدا براي ديگران و حتي فرد تجربه كننده موجود نبوده؛ و فقط امري نافذ و متقاعد كننده ، اطميناني قلبي و بي واسطه ، عاري از منطق عقلي در اعماق وجود شخص تجربه گر، براي همسويي احساسات مبهم و نامعلوم با واقعيت ، قابل دستيابي و درك است .
" دين چنانكه من اينك از شما مي خواهم ان را به طور قراردادي در نظر بگيريد ، عبارتست از : احساسات ، اعمال و تجربيات افراد در تنهايي خويش تا به ان حد كه خود را در ارتباط با چيزي كه الوهيت ( the Divine ) تلقي مي كنند ، احساس كنند . " ( ص 50 )
تعريفي كه ويليام جيمز از ماهيت دين مي كند و مورد مطالعه در بيست جلسه ئ سخنراني اش قرار مي دهد ، از ميان هزاران تعريف قراردادي از دين ، بخوبي راستاي نگاه و نگرش روانشناختي اش را به مسئله احساس ديني و نه نهاد ديني يا دين تاريخي يا دين فلسفي يا دين ايدئولوژيك نشان مي دهد . قلمرو دين بسيار گسترده بوده و در يك تقسيم بندي كلي مي توان از " دين نهادينه شده " و يا " دين شخصي " كه عمدتا انسان را مد نظر قرار مي دارد ، نام برد . براين مبناست كه مولف كتاب ، تجربه هاي درون ديني و روحي افراد را كه نوعي حالت ذهني همراه با شعف و بعد عاطفي شور انگيز است ، مطالعه كرده و دين را بعنوان عضو اصلي حيات بشري كه توانائيها ي حياتي بي چون و چرايي از نظر زيست شناختي محض به ادمي مي بخشد ، بر مي شمرد .
رويكرد " يكبارزادگان " به دين يعني " دين سالم انديشان " كه رسيدن به شادكامي را مهمترين دغدغه زندگي دانسته و دين خود را اتحاد با الوهيت تلقي كرده وجنبهء خير زندگي و ازادي اعطاء شده خداوندي را به ادمي ، خير مطلق برشمرده و هيچ عنصر ندامت گونه يا بحران روحي نداشته و حتي خوش بيني در برخي از اين افراد تبديل به حالت بيمار گونه مي شود ، نوعي نگرش نظام مند همساز با طبيعت انساني است . والت ويتمن ، قديس اگوستين ،اسپينوزا ، ديدرو ، امرسون انگليسي از زمره مشهورترين اينگونه دين داران سالم انديش بوده اند .
در نقطه مقابل افراد يادشده ، انسانهايي قرار دارند كه ظاهرا در نزديكي آستانه درد و رنج به دنيا آمده اند و كوچكترين عامل آزاردهنده موجب تلخكامي آنها مي شود . در نظر اين دينداران بيمارگونه يا مكتب " دوبارزادگان " راه حصول به شادماني ديني از طريق بدبيني افراطي ميسر خواهد بود . ترس ، ناتواني در تحمل لذت و شادي ، ماليخولياي شر ، نفرت و انزجار ، بدگماني و سوءظن ، نگراني و دلهره ، آزردگي و تلخكامي ، رنج و عذاب روحي ، ... همه و همه موجب از دست دادن ميل و رغبت به تمام ارزشهاي زندگي شده و فرد تجربه گر ديني را به نتيجه گيريهاي خاصي رهنمون مي سازد . مارتين لوتر ، گوته ، تولستوي نيز از مشهورترين صاحبان تجربه ديني بيمارگونه و يا ناسالم انديشي ديني بوده اند .
از نظر ويليام جيمز بررسي ميداني اين دو رويكرد ديني اثبات اين امر مي باشد كه :
" كاملترين اديان ظاهرا انهايي هستند كه عناصر بدبينانه در انها به بهترين نحو مورد بررسي قرار گرفته باشد . " ( ص 197 )
اين دو شيوه زندگي ديني كه يكي از انها سالم انديشي بوده و مختص افرادي است كه نياز دارند تا تنها يكبار متولد شوند و ديگري روح بيمارگونه اي كه بر اساس ان بايد دوبار زاده شوند تا سعادتمند گردند ، به دو مفهوم مختلف از عالم هستي انجاميده و خويشتن دوگانه اي به انسان مي بخشد ، كه با ايمان اوري تدريجي ويا ناگهاني در اثر تجربيات شخصاني و مواجهه با امر قدسي به هماهنگي روحي و تعادل رواني منجر خواهد شد . انواع تجديد حيات روحي از طريق ايمان اوري ديني يكي از راههاي مختلف دستيابي به وحدت شخصيتي و كاهش ناسازگاري دروني در روند فرايند كلي روان شناختي است ، همانگونه كه به زعم مولف گرانقدر اثر، لئون تولستوي با اين ايمان اوري تدريجي ديني ، ذره ذره به پايداري ذهني و ثبات فكري رسيده است .
" ايمان اوري ، تجديد حيات روحاني يافتن ، به فيض رسيدن ، دين را تجربه كردن و اطمينان و امنيت حاصل كردن ، تماما مراحل متعددي هستند كه به فرايندي تدريجي يا ناگهاني اشاره دارند كه به وسيلهء ان ، روحي كه قبلا حالت دوگانگي داشته و اگاهانه احساس پستي و ناشادي مي كرده به وحدت مي رسد واگاهانه احساس برتري و شادكامي راستين مي نمايد و اين جز با تكيه و ايمان راسخ به حقايق ديني به بار نمي نشيند . اين موضوع دستكم همان چيزي است كه اصطلاح " ايمان اوري " به تعبير كلي ان اشاره دارد ، خواه ما براي ايجاد چنين تحولي و تغيير اخلاقي به نقش الهي مستقيمي اعتقاد داشته باشيم يا نداشته باشيم . " ( ص 225 )
مجموعه ثمرات عملي و مفيد اين ايمان اوري هاي پرنشاط در تجربه ديني افراد مختلف را ويليام جيمز امريكايي در واژه " پارسايي " خلاصه كرده و ويژگيهاي ان را شامل :
- احساس زيستن در حياتي وسيعتر از منافع كوچك و خودخواهانه
- احساس پيوستگي صميمانه با نيرويي ارماني
- عروج و گستردگي ازادي نفس
- تغيير و جابجايي كانون هيجان و شور زندگي به سمت عواطف مهرورزانه هماهنگ
برشمرده كه به زعم او به فرد تجربه كننده صفات و نتايج " رياضت نفس " ، " قدرت روح " ، " خلوص " ، " خيرخواهي " را اعطاء كرده و خواهد بخشيد .
اما پرسشي كه مولف اثر در ادامه بحث پي مي گيرد اين است كه، ايا ثمرات ياد شده مي توانند به ادمي كمك نمايند تا در باره ي ارزش مطلق آنچه دين به زندگي انسان مي بخشد به قضاوت و داوري بنشيند ؟
در پاسخ به اين پرسش اساسي و به تبع كانت ، مولف كتاب " نقد پارسايي ناب " را مورد كنكاش قرار داده و نتيجه گيري مي كند كه هيچ امر مطلقي در خصوص مزيت پارسايي وجود نداشته و درجهاني كه انسان مدرن زندگي مي كند اگر كسي پارسايي كامل و تمام عيار را مدنظر قرار دهد خودش را به مخاطره خواهد انداخت ، اگر چه زهد و پارسايي جايگاه بلندي در تاريخ بشريت به خود اختصاص داده باشد و پارسايان بزرگ چيزي جز كاميابي به انسانيت هديه نداده و پارساياني در مرتبه پايينتر پيشرو و منادي نشانه هاي نظم و انتظام دنياي نيكوتري بوده باشند .
" پس بگذاريد اگر مي توانيم پارسا شويم ، خواه از لحاظ عيني و دنيوي موفق بشويم يا نشويم . به هر حال در خانه خدا كوشك هاي بسياري است و هر يك از ما بايد براي خودش نوعي دين و درجه اي از پارسايي را كشف كند كه به بهترين نحو با توانايي و ماموريت و رسالتش مطابقت نمايد . مادامي كه از روش هاي فلسفه تجربي پيروي مي كنيم هيچ موفقيتي را نمي توان تضمين كرد و هيچ انتظامي را نمي توان به انسانها بخشيد . " ( ص 419 )
با اين نتيجه گيري در انتهاي درسگفتارهاي بيست گانه ، ويليام جيمز تجربه افراد ديني را كه اظهار داشته اند حقيقت را در حالت خاصي ديده اند به سراغ پديده هاي اگاهي عرفاني و نيز فلسفه ديني رفته تا بتواند پاسخ پرسش خود را بيابد كه ، ايا احساس حضور الهي و مواجهه با امر قدسي وعرفاني ، امري واقعي و صادق است ؟ و مي گويد اگرچه عرفان تماما مي خواهد دين را تثبيت و تاييد نمايد اما در مقام بيان و اظهار مطلب بيش از اندازه شخصي و متنوع بوده و نمي تواند اعتبار كلي داشته باشد .
تمايز و تفاوت تجربه هاي عرفاني با تجربه هاي ديني را در چهار نشانه مطرح كرده و بر مي شمارد :
۱- توصيف ناپذيري
۲- كيفيت معرفت بخشي
۳- زودگذري
۴- حالت انفعالي
چهار ويژه گي لازم و خاص گروه تجربه هاي عرفاني بوده كه مولف اثر با ذكر تجربه افرادي همچون والت ويتمن يا پيروان آئين ودا و بوديسم و حتي صوفيان و عرفاي اسلامي مانند امام محمد غزالي ، مي گويد كه انتقال ناپذيري مفاهيم عرفاني و عدم امكان درك و فهم كشف و شهود شخصي عارف از سوي ديگران اگرچه از نظر علم پزشكي چيزي جز خواب و روياهاي تلقيني و تقليدي نيستند و از فساد تدريجي ذهن يا هيجانات روحي ناشي مي شوند ، ليكن ارزش معرفتي و اگاهي بخشي اين حالات غير قابل نفي و انكارخواهد بود .
از نظر روانشناسي، حالات عرفاني شديد معمولا براي كساني كه تجربه مي كنند معتبر بوده ولي نبايد انتظار داشت كه افراد عادي، مكاشفات عرفا را به راحتي و بدون ايراد گيري بپذيرند . عرفا نمي توانند ادعا كنند كه ما ناظران بيروني كه نمي توانيم احوال خاص انان را درك كنيم مي بايستي تجربه هاي عرفاني انان را بپذيريم ؛ به عبارتي ديگر احوال عرفاني فقط به سبب احوال عرفاني بودنشان هيچ اعتباري را تحميل نمي توانند بكنند اما در مسير همان تجربه ها و احساسات ديني قرار مي گيرند و حقيقي ترين اگاهي و بصيرت ها را به معناي زندگي انسان مي بخشند .
" لابد مي گوييد كه من عرفان را از اعتبار انداخته ام و اينك قصد دارم فلسفه را نيز بي اعتبار كنم ! شما از من انتظار داريد بگويم كه دين چيزي جز امري ايماني نيست كه يا بر پايه احساسات مبهم استوار است و يا به احساس زنده اي از واقعيت اموري غيبي و ناديدني متكي است ... دين ذاتا امري شخصي و باطني است و همواره فراتر از استدلال ماست واگرچه انسان چنان است كه احتمالا هميشه سعي دارد محتويات دين را در قالب فلسفي بريزد ، اما اين تلاشها فرايندهاي ثانويه اي هستند كه به هيچ وجه چيزي به اعتبار و صحت و صدق اين احساسات نمي افزايند ... من واقعا معتقدم كه سرچشمهء عميقتر دين همان احساس است و قوانين و احكام فلسفي و كلامي مانند ترجمه هايي از يك متن به زباني ديگر محصول ثانوي محسوب مي شوند] و[ چنين مطالبي به سبب ايجازشان مايهء گمراهي اند . " ( ص 476 )
با دقت در گفتار فوق به وضوح موضع گيري ويليام جيمز در قبال استدلالهاي فلسفي و عدم اعتبار عقل منطقي براي پي نهادن حقيقت دين و نيز بي اعتباري براهين فلسفي و كلامي اثبات وجود خدا از قبيل :
- برهان نظم
- برهان وجود
- برهان اخلاقي
- برهان فطري
دريافت مي شود .از نظر او اين استدلالها تفاسير ذهني مبهمي بيش نبوده و عقل براي اعتقادات پيشيني بشر به دنبال يافتن ادله و براهين است تا ايمان ديني پيشيني اش را قوت بخشيده و محكم نمايد ؛ واگرنه براي كسي كه به خدايي اعتقاد ندارد ، براهين فلسفي قانع كننده نخواهند بود .عقل و استدلال نمي تواند اشراق و عرفان را پديد اورده و انها را محفوظ نگه دارد .اين براهين فلسفي تركيبي از واقعيات و احساسات بشري است كه چيزي را دقيقا به اثبات نمي رسانند بلكه تعصب هاي قبلي ادمي را تقويت مي كنند .
خوانش كتاب به علت فراواني واژگان و اصطلاحات روانشناسي براي مخاطب عام دشوار و سنگين خواهد بود . اگرچه مترجم زحمتكش و كوشاي كتاب با تلاش و كوشش طاقت فرسايي سعي در رواني و سادگي ترجمه عبارات و جملات برامده و معادل سازيهاي دقيقي كرده است ، ليكن درك مفاهيم پيچيده ء روانشناسي و واژگاني چون :
" سودازدگي" ، " درهم ريخته " ، " سرشت هيستريك " ، " ايمان اوري " ، "عقايد ثابت " ، "توهمات " ، " اراده بهنجار " ، " ديوانگي نبوغ " ، " توده ادراكي " ، " هيجان كيهاني " ، " يكبارزادگان – دوبارزادگان " ، " نفس زيراستانه اي " ، " امساك نفس " ، " حيات نيمه اگاه " ، " شخصيت ناهمگن " ، " تبهگني شديد " ، " اراده معطوف به باور " ، " مركز بي تفاوتي " ، " حيات فوق حاشيه اي كاملا تحول يافته " ، و "... "
مستلزم دقت و غور بيشتر و يا مراجعه به كتب و مراجع علم روانشناسي است كه براي مخاطب عام، دشوار و شايد دست نيافتني باشد . بهتر بود كه مترجم دانا و زحمتكش نمايه اي از اين واژگان روانشناسيك را به همراه شرح و توضيح مختصري در باب مفاهيم لغات و اصطلاحات در پايان كتاب مي اورد تا خوانندگان تنبل يا نااگاهي همچون من تعبيرات متني را راحتتر و سهلتر در مي يافتيم ! اگرچه فراواني و تنوع ذكر و شرح تجربيات ديني و عرفاني افراد مختلف ، شادكامي و شيريني و لذتي بي نظير و تام به مخاطب اثر عليرغم بكار گيري واژگان خاص ياد شده بخشيد ه و خواندن كتاب را روان و ساده و راحت مي كند .
ويليام جيمز با نگارش كتاب و درج پانويس هاي متعدد و روشنگرانه به مطالب سخنراني شده اش در مورد تنوع تجربه هاي ديني به زيبايي نتيجه و حاصل اين كنكاش را بدين گونه شرح مي دهد :
" به گفته كانت ثمره احساسات ديني يك عشق شديد يا هيجاني از سنخ پرنشاط و دلگشا و پوياست كه همچون هر ماده تقويت كننده اي نيروهاي حياتي ما را طراوت مي بخشد . تقريبا در تمام فصل هاي پيشين و مخصوصا فصول " ايمان اوري " و " پارسايي " ديديم كه عاطفه ديني چگونه بر روحيه هاي ماليخوليايي غلبه مي كند و به شخص مقاومت و تحمل مي دهد و يا نوعي علاقه ، معنا ، نشاط يا شكوه و جلال به اشياء و پديده هاي عادي زندگي مي بخشد . اصطلاح " حال ايماني " كه ساخته استاد لوبا است اصطلاح خوبي براي اين حالت است . اين يك حالت زيست شناختي و همچنين روان شناختي است و تولستوي كاملا دقيق است كه ايمان را جزء نيروهايي دسته بندي كرده كه انسانها با ان زندگي مي كنند . فقدان اين نيرو يا به اصطلاح " بي ايماني " يعني سقوط و ناكامي در زندگي ... حالت ايماني ممكن است داراي محتواي عقلاني بسيار كمي باشد ... ]ولي [ هرگاه مضمون عقلاني مثبتي با حالت ايماني همراه گردد به ان قوام مي بخشد و اين امر وفاداري شديد افراد مذهبي را به جزئيات و ظرايف آئين هاي گوناگون و گسترده خود نشان مي دهد ... تاثير محرك و ارامش دهنده دين انقدر زياد است كه استاد لوبا در يكي از مقالاتش مي گويد : مادامي كه انسانها مي توانند از خداي خويش بهره بگيرند ، ديگر كمتر توجه دارند كه او كيست يا اينكه اصلا وجود دارد يا نه . لوبا مي گويد: حقيقت و صدق دين را مي توان اينگونه مطرح كرد ] كه [ خداوند شناخته و فهميده نمي شود بلكه از او استفاده مي شود . گاهي به عنوان روزي رسان ، گاهي به عنوان حامي فكري و روحي ، گاهي به عنوان دوست و گاهي هم به عنوان محبوب خويش ... در تحليل نهايي ، غايت دين خدا نيست ، بلكه خود زندگي ، زندگي وسيعتر ، غني تر و رضايتبخش تر است . كشش و انگيزش ديني همان عشق به زندگي در هر مرحله از رشد بشر است . " ( ص 550-552 )
خواندن كتاب تجربه بي نظير و ارزشمندي است همچون تجربه ء ديني و رستگاري درون . تجربه اي كه با كمتر اثري بدست مي ايد . توصيه مي كنم كه شما هم در اين تجربه خوانش شخصي كتاب 570 صفحه اي يكي از بزرگترين روانشناسان ديني معاصر دنيا با ترجمه ء روان و سليس مترجم زحمتكش آقاي حسين كياني شريك و همدل گرديد ، شايد كه دريچه باطن اتان گشوده شده و ضمير نيمه هوشيار غير ارادي اتان با تجريه اي ناب هموار و همراه گردد .
رضا جوانروح
20/3/1392
![]() |