شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
" هيچ حكمي نمي دهم ! "
نگاهي به كتاب " اقاي قاضي چه حكمي مي دهيد ؟" فرحناز عليزاده
فرحناز عليزاده آنگونه كه در مقدمه مجموعه داستان " اقاي قاضي چه حكمي مي دهيد ؟" بعنوان " دل نوشته نويسنده " اورده است از دوران نوجواني دلمشغولي نوشتن و داستان گويي داشته است . اولين كتابش را كه رمان عامه پسندي بوده و ده سال پيش در صدد چاپش برامده به علت اشنايي با استاد گارگاه داستان نويسي دور انداخته و حالا در سال 1391 و پس از نگارش چندين و چند داستان كوتاه و نقد كتاب و تدريس مكاتب ادبي ، اولين مجموعه دوازده تايي داستانهاي كوتاهش را به نشر گل اذين سپرده تا در 117 صفحه منتشر كند .
حال و هواي اكثر داستانها و وجه مشترك انها غريبه گي و متفاوت بودن فضاي قصه و نگاه شخصيتهاست . جهان تلخ و اندوهناكي ، قهرمانان بيمار گونه يا وهم اميز داستانها را احاطه كرده است . قصه ها ابزورد به معنا و تعاريف مكاتب ادبي غربي نيستند ولي گونه اي ترس و وحشت دروني از چيز و چيزهايي ذهني و سوبژاكتيو ، شخصيتها را دربرگرفته است . توهم ريشه ي درخت شدن و زائده دراوردن بدن انساني ، توهم نفرت اميخته با عشق ، يخي شدن ادمهاي كريستال گونه ، رقابت ظاهري استاد و شاگردي در سرقت طرح قالي اما جنگ غرور و خودخواهي دروني ، مردن و توهم از بين رفتن سايه ي جسم مادي ، انديشه ي خيانت زن و شوهر و دوست خانوادگي ، درد و رنج عذاب وجدان ناشي از مرگ دوست هم خوابگاهي ، قتل و كشتن فرزند بد كاره با چاشني رقابت عاشقانه ، ... مضامين اصلي داستانهاست .
زبان و لحن قصه ها و تعليق نهفته در انها به خوبي بيان كننده فضاي سرد و توهم زاي داستانهاست . مولف اثر به رواني و محكمي خاصي و با جمله بنديهاي حساب شده خط روايي اثر را حفظ كرده و پيش مي برد . دايره ئ واژگاني جهان اثر و انتخاب لهجه زباني با ساختار روايت همگن شده است . استفاده از جملات كوتاه يا بلند بسته به نياز داستان و به منظور فضاسازي ذهني براي مخاطب به درستي انجام گرفته است . مولف با آگاهي و دانش كافي از سبك و متد داستان گويي هاي مختلف و تطبيق گويش منطبق با فرهنگ و جهان نگري شخصيت هاي هر داستان ، زبان مناسب و واژگان مطلوب را براي قهرمان يا راوي داستانها در نظر گرفته است و بدين لحاظ يكي از نقاط قوت اين مجموعه داستاني را رقم زده است .
عشق ممنوعه يا رابطه غير عرفي زن و مرد در اكثر داستانها جان مايه و ايده مركزي نويسنده شده است تا در فضا و مكانهاي مختلف و با موقعيت ها و رويدادهاي متفاوت به افرينش داستانهاي چند صفحه اي و كوتاه دست بزند . داستانها فاقد لايه هاي زيرين يا تفكر عميق انساني بوده و اكثرا با نمادها و نشانه هاي واضح به دو يا حداكثر سه موضوع اصلي مي پردازند . خيانت ، پنهانكاري ، ترس در ابعاد و وجوه گوناگون ، مضامين موردنظر مولف اثر را تشكيل مي دهند. در هر داستان يكي از اين موضوعات برجسته شده و بسته به رخداد حقيقي ، بازنمايي بيروني و دروني پيدا مي كند . انچه كه خواننده اثر در انتهاي كتاب از خوانش ان درك خواهد كرد همين مضامين در هاله اي از وهم و خيال ذهني خواهد بود و نه بيشتر از ان .
سبك مدرن داستان گويي خانم فرحناز عليزاده و استفاده از تكنيك هاي تعليق ساز روايت گويي كه با انها بخوبي اشناست و درهم اميزي روايتهاي متعاقب و همزمان و يا اغازشدن روايت از ميانه يا پايان داستان و گره گشايي هاي نسبتا خوب در پايان انها ، خواننده را جذب كرده و وامي دارد تا داستانها را به انتها خوانده و ناتمام نگذارد . عدم استفاده از خرده روايت ها ( كه در داستانهاي كوتاه اغلب دشوار است ) و راويان متعدد و نيز عدم پرداخت كافي به فضاسازي داستاني از طرقي بجز گفتار و ديالوگ از نقاط ضعف اين مجموعه داستاني بوده و به همين علت مخاطب اثر پس از پايان خوانش كليه داستانها فقط يك طرح كلي و فضاي مبهم سرد و تلخ وهم انگيز را به ياد خواهد داشت .
" خدايا پس چرا اين طور اش و لاشم ، چرا نمي توانم قدم از قدم بردارم . بايد ارام زير گوشش نجوا كنم . چه حكمي مي دهي ، داد و هوار راه بيندازم ؟ حالا وقتش است . پس چرا از كنارشان مي گذرم ؟! يك جاي كار مي لنگد. نه باورم نمي شود كه هنوز عاشقت باشم اميرمحمد . بايد برگردم كار را يكسره كنم . ولي ... ولي چرا نمي توانم ... " ( ص28 / داستان " اقاي قاضي چه حكمي مي دهيد ؟")
خانم فرحناز عليزاده شايد بداند و شايد هم نداند كه يك جاي كارش مي لنگد؛ اگرچه خودش اعتراف مي كند كه هم چنان مي نويسد و دارد قدمهاي اول را بر مي دارد . مسلما با زبان محكم واستواري كه دارد و مطالعاتي كه زير نظر اساتيد فن به طور اكادميك كرده است ، به نوعي ديدگاه بالغ گونه و خاص دست يافته است تا خوب و فني و اصولي و درست بنويسد و از اين نوشتن لذت ببرد ؛ ولي نوشتن فقط لذت بردن شخصاني مولف متن نيست بلكه مخاطب ضمني و مخاطب واقعي اثر هم بايد بتواند كه لذت برده و همذات پنداري كند با قهرمانان و جهان زيستي انها . چيزي كه اين مجموعه داستاني عليرغم استواري بيش از حد پيرنگ داستاني و تكنيك خاص و درست روايت گويي اش فاقد ان است ؛ همراهي و همدلي مخاطب با اثر . همذات پنداريي كه نوشته را در ذهن خواننده به حيات بعدي و زايش دروني در زمان اينده سوق مي دهد .
رضا جوانروح
۱۳۹۲/۲/۶
![]() |