شمس ِ مولانا
 
 
دغدغه های یک روح
 

" توهم تنهايي "

نگاهي به كتاب " بوداي رستوران گردباد "  حامد حبيبي

 

   " هميشه چيزي شبيه صداي در بايد باشد تا من در ذهن ديگران وجود داشته باشم . چه چيزي باعث مي شود همسايه هايم به ياد من بيفتند ؟  "      ( ص 9 / داستان گيلاسي غلتيده زير مبل )

   حامد حبيبي در مجموعه داستان " بوداي رستوران گردباد " كه نام غريب و عجيبي است با سيزده داستان كوتاه كه هيچكدامش فضاسازي مشابه و يا شخصيتهاي يكسان ندارند ، در پي ايجاد ذهنيتي خاص است . او با روايتهاي متفاوت و تلخ گونه اش به دنبال من وجودي است . من واقعي كه تنهاست . مني كه در بودن يا نبودنش شك دارد .

   دنياي توهمي و خيالي راويان قصه ها كه اكثرا اول شخص اند يا داناي كل و در حال كنكاش اثبات وجودي اشان اند ، انچنان خاص و پيچيده و ديراشنايند كه ادمي هم خيال مي كند انچه مي خواند هذيانهاي ذهني اشوبگونه است ؛ در حاليكه منطق روايي داستانها و باورپذيري پيرنگ داستاني و هم رخدادها و وقايع متن ، محكم و استوار خودشان را به رخ خواننده مي كشانند . مولف با ساخت شخصيتهايي ناهمگون با اجتماع و پي كاوي درونيات آنها پنجره اي به مفهوم ضمني مورد نظرش مي گشايد . بودن ادمي چقدر واقعي است ؟  نبودن اش چقدر در هستي تاثير دارد ؟  اصلا دنياي پيراموني واقعي است يا خيالي ؟  آدمي چرا تنهاست ؟  تنهايي چرا توهم زاست ؟ اينها مفاهيمي فلسفي هستند كه كليه  داستانهاي كوتاه اين مجموعه به نحوي درپي بيان و تفسيرش اند .

   " متاسفم . بود و نبود شما براي ما نفع و ضرري ندارد ، اصلا براي بشريت نفع و ضرري ندارد . صدتا مثل شما بميرند در طلوع و غروب خورشيد هيچ تغييري ايجاد نمي شود . "   ( ص39- داستان تلفني )

   سوء تفاهم و بدبيني به همراه توهم تنهايي در ذهن قهرمانان داستانها با نگاهي نسبتا فلسفي و هستي شناختي (اونتولوژي )  به مرگ و زندگي مضامين اصلي مورد نظر مولف است كه در قالب زباني محكم و فرمي درست و اصولي بيان شده است . حامد حبيبي نويسنده قوي و دانايي است . مي داند كه زبان مايه اصلي روايت است . فرم و محتواي داستانها كاملا تداعي كننده مضامين مهم و اساسي متن هستند .  در هيچكدام از داستانهاي تلخ اما روان كتاب عدم همساني و عدم تطابق شكلي روايت حس نمي شود .

   مولف بخوبي و درستي و با آگاهي كامل ، مانند داناي كل آخرين داستان مجموعه ؛ كه هم نام اسم كتاب هم است ؛ خواننده را با خود به عوالم زيستي شخصيتها مي برد . نوع نگاه انان را تحميل مي كند . زمان و فضاي داستان را ترسيم مي كند ،  با جزئيات وهم آور  و   قابل درك .  رخدادهاي ذهني راوي متن را در يك سير و تحول حوادث داستاني ، باورپذير مي نماياند و نهايتا نتيجه  مورد نظرش را مي گيرد و مفهومي را كه مي خواهد بيان مي كند .

    در داستان " متد يا هيچ وقت يك دستي رانندگي نكن " آميزش نقش بازيگر فيلم با شخصيت واقعي اش به همراه تك گويي دراز و طولاني ذهني اش با كولاژ متن ، و گريز به فيلم ژاندارك كارل تئودور دراير ، با ياداوري آنكه دخترك هنرپيشه آن فيلم نتوانسته از نقشش بيرون آيد و سرنوشتش دردناكتر از سوختن در آتش بوده است ، مخاطب اثر را از ابتدا تا انتهاي قصه دچار توهم و شك و دودلي مي كند كه ايا شخصيت قهرمان داستان دچار توهم رواني است يا دنياي پيراموني اش واقعي نيست ؟ اين ترديد مابين واقعي بودن يا نبودن ، مابين ذهن و عين ، مابين بازي و بازيگري ، مابين بيرون و درون ، ... همه و همه پرسش هايي است كه مولف در پي يافتن پاسخي براي انهاست .

   شخصيت داستان " مجسمه " كه دچار توهم پشت كردن مجسمه ميدان نزديك خانه اش در يك صبح كاري است با شخصيت غريب داستان عجيب " موج پنجم " كه ديوارهاي شني قلعه ماسه اي را فرو مي ريزد ، ويا قهرمان تنهاي منزوي " پيژامه ي راه راه من " كه در زندان خود ساخته ذهني اش ديوار را سوراخ مي كند همانقدر به كنكاش در دهليزهاي ذهني اشان مي پردازند كه يك فيلسوف يا روانشناس اگزيستانسياليستي . پيشخدمت رستوران گردباد  از نظر مولف كتاب براي خودش پيامبري مانند بوداست  و اگر كسي و يا داناي كلي قدم به سرسراي ذهن او مي گذاشت از خالي بودن ذهن پيشخدمت از هر گونه ابژه (عين)  و يا سوژه (ذهن)  هم تعجب مي كرد و هم لذت مي برد ، اما شايد خسته مي شد از اين همه خالي بودن راهب وار عارفانه و از حكايت گفتن باز مي ماند ؛ مثل حامد حبيبي !

     حامد  حبيبي قصه گو نيست . مدرن مي نويسد و قواعد ژانر ادبيات نو را خوب بلد است . به درام معتقد نيست چون كلاسيك نويس و قصه پرداز نيست . در پي برانگيختن احساس مخاطب نيست ، چون عقلانيت خواننده را هدف گرفته است . شايد دنياي زيستي داستانهاي او ناخوشايند و تلخ و گزنده باشد و همذات پنداري اندكي را ايجاد كنند ولي براي ادم تنهايي كه توهم بودن يا نبودن در اين جهان هستي را دارد ، مفري و گريزگاهي است به شرط آنكه احتياط كند در گذشتن از دروازه ذهن خيال توهمي مولف .

  " ديگر از هيچ درگاهي رد نخواهم شد . درگاه ها تله اند .  تو را به درون خود مي كشند . مثل قهقهه دهان باز كرده اند و مي گويند به خلاء خوش آمدي ! از هر درگاهي كه بگذري ديگر راهي براي بازگشت پيدا نخواهي كرد . هر درگاه پلي است كه فرو مي ريزد  -  از كتاب اعترافات راهب بي واهمه اثر ژان ژاك آمور . "    ( ص 95  - داستان  درگاه )

   كتاب " بوداي رستوران گردباد " كه سومين مجموعه داستان حامد حبيبي است  در سال 1390 توسط نشر چشمه چاپ و منتشر شده است ، در 116 صفحه با قيمت 4000 تومان و سيزده داستان كوتاه بسيار غريب و متفاوت  كه به خواندنش مي ارزد و ارزشمند است تلاش نويسنده فهميده و متفكر اثر .

 

 محمد رضا جوانروح

26/3/1391

 

 

 

 


برچسب‌ها: کتاب, نقد, داستان, بودا
 |+| نوشته شده در  شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۲ساعت 11:50  توسط رضا جوانروح  | 
  بالا