شمس ِ مولانا
 
 
دغدغه های یک روح
 

" شیلائیسم "

    در ربع آخر قرن بیستم در آمریکا شاهد یک حرکت مذهبی بنیادگرایانه قوی بوده ایم که شاید بتوان از آن به سومین احیای مذهبی (اولی و دومی در قرون هجدهم و نوزدهم رخ دادند) تعبیر کنیم.  در این دوره شرکت مردم در کلیساهای بنیاد گرا بمراتب بیش از اقبال آنها از کلیساهای "جریان اصلی" پروتستان (مانند پرسبیتارین و اپیسکوپل و متدیست) بوده است.  عجیب اینست که جامعه شناسان این دوران بجای مطالعه این پدیده هنوز به مرده ریگ عصر روشنگری یعنی خیال خوش تقدس زدائی از تفکر انسانی (سکولاریسم ذهنی) و ناسوتی سازی حیطه عمومی تکیه می کردند.  از اینرو فلاسفه و علمای علوم اجتماعی و حتی متخصصین الهیات "خصوصی سازی" جهانی دین را پیشبینی می کردند. 

    تصور این بود که دین از حیطه اجتماعی به حیطه خصوصی کوچ خواهد کرد و "معنویت" [i]  یعنی تدین خصوصی جای ادیان جهانی را خواهد گرفت.  جامعه شناس معروف دانیل بِل می گفت که شکل جدید دین "شیلائیسم" خواهد بود.  این نام را وی از یکی از مصاحبه شوندگانش ،خانمی بنام شیلا ، گرفته بود.  شیلا در پاسخ به این سوال که دین شما چیست؟  کمی تآمل کرده و بلاخره گفته بود:  "شیلائیسم" !

   اما در عمل جوامع آمریکائی (و تا حدودی در جوامع اروپائی) به سمت شیلائیسم (معنویت و خصوصی سازی دین) پیش نرفتند.  برعکس، دینی که مدرنیته و تفکیک حیطه های دین و سیاست را پذیرفته بود، از قرائت لفظی متون مقدس صرفنظر کرده و اقتدار علم (از تکامل تا زبانشناسی و باستانشناسی) را در امور جهان (و نیز متون مقدس) پذیرفته بود به محاق رفت و بجای آن دین افراطی تجدد ستیز و سلطه جو (بنیادگرا) به حیطه عمومی هجوم آورد.  فرض بر این بود که بلوغ مدرنیته و اهمیت روز افزون علم و دگرگونی های اساسی مربوط به آن (پیشرفت در وسائط حمل و نقل، و وسائل ارتباطات جمعی و بالاخره جهانی شدن) دین را به حیطه خصوصی خواهد راند.

     قرار بود شیلائیسم دانیل بل ،  تدین ارتدکس به ادیان نهادینه شده جهانی را به سبد سوپرمارکتی تبدیل کند که افراد در خلوت آنرا از فراورده های معنوی و عناصر انتخابی از مذاهب مختلف پر کنند.  اما در عصر پسا روشنگری این اَبَر نَقل خوش بین و جهانشمول و سکولاریست مدرنیسم بود که عقب نشست و این دین تجدد ستیز بود که "سنگر های پرخاشگری"[ii] را اشغال نمود. 

     روشنفکران ما که از پایگاههای آته ایسم دین ستیز، دِئیسم پاکدینانه و یا معنویت منزّه سخن می گویند باید از اطاق ضد صوت و دهلیز بسته تجربیات سی سال حکومت مذهبی در ایران بدر آیند، چشمها را بمالند و گوشها را باز کنند و تاریخ تجدد در ادیان دیگر مخصوصاً غرب را بخوانند.  آنان باید بپرسند که چگونه در غرب سکولار و مدرن مذهب ستیزی که هیچ، دئیسم و معنویت و حتی اصلاح مذهبی هم اینطور قافیه را باخته اند؟[iii]  واقعیت اینست که حتی اگر بقول آن سکولاریست هموطن از "فرق سر تا ناخن پا" غربی شویم هم نمی توانیم صورت مسأله دین واقعاً موجود (که هنوز لااقل اقلیت معتنابهی از هموطنان به آن مومنند) را پاک کنیم. 

     واقعیت اینست که دین همیشه یک پدیده اجتماعی بوده است.  کلماتی که در اغلب زبانها به دین رجوع می کنند از ریشه هائی مشتق شده اند که به سلوک در راهی دلالت  می کنند.  مذهب و دین تا عصر جدید هرگز بمعنای ایمان ذهنی و باورهای متافیزیکی نبوده است.  تنها بعلت جدائی ذهن از عین در فلسفه مدرن است که دین در جهان مدرن به یک "باور" ذهنی تقلیل می یابد.   سورن کیر کگارد در کتاب "ترس و لرز" خود سرمشق تدیّن را ابراهیم می داند که در تنهائی محض با فرزندش به قربانگاه می رود.  این تسلیم محض به رضای الهی در خلوت خاص  را تنها معدودی پیشروان نخبگان دین بر می تابند.

      در مذاهبی که مطمح نظر مطالعات جامعه شناسی است نه تنها مناسک دینی بلکه ریاضت و زهد و اعتکاف نیز اغلب شکل اجتماعی بخود می گیرد.  اساطیر مذهبی هم مبنای مناسک اجتماعی بوده اند نه موضوع یک "باور" غیبی.  امیل دورکهایم (جامعه شناس معروف دین) می گوید مذهب بقدری در زندگی اجتماعی موثر است که حتی مقولات زمان و مکان از طریق نهاد دین در ذهن انسان جای می گیرند: زمان را از تکرار سنواتی و ابدی روزهای مقدس استنتاج می کنیم و مکان را از جهت اماکن مقدس.  مذهب در نظر دورکهایم کاملترین نماد روح اجتماعی است.  شاید تصور معنویت بعنوان یک مذهب خصوصی همانقدر مشکل باشد که زبان خصوصی – در فلسفه ویتگنشتاین.  مذهب بدون معبد و معبد بدون مناسک و مناسک بدون امر مقدسی که در پهنه مکان و سیکل سالانه زمان حاضر باشد بعنوان بدیلی برای مذهب اجتماعی متصور نیست.

-----------------------------------------------------------

 *- مقاله حاضر بخشي از نوشتار دكتر احمد صدري است .

-----------------------------------------------------------

[Spirituality[i

[ii] این از اصطلاحات مرحوم مطهری در "علل گرایش به مادیگری" بود.  آن مرحوم اسلامیست ها را به قبضه کردن این سنگرها (از دست نیروهای چپ) تحریض میکرد.  در واقع هم چنین شد که اسلامیستها نخست در انقلاب و بعد در آمریکا ستیزی از نیروهای چپ جلو زدند.

[iii] صریح بگوئیم که قاطبه منتقدین دین از دین ستیز و پاکدین و اصلاح طلب نیازمند مطالعه مقایسه ای تکوّن ادیان در عصر جدیدند.  متآسفانه اغلب قضاوتهای کلی که میشنویم و میبینیم بر مبنای تصویر کوله ای از اسلام، آنهم در لباس فرهنگی ایرانی و آنهم در دوران پس از انقلاب است.  

 


برچسب‌ها: دين, معنويت, اسلام, مدرنيته
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:7  توسط رضا جوانروح  | 
  بالا