شمس ِ مولانا
|
||
دغدغه های یک روح |
آناتول فرانس میگوید: "به عقیده من ما هرگز به درستی نخواهیم دانست که چرا یک شیء زیباست." واقعیت این است که همهی دلها به ندای زیبایی گوش فرا میدهند ولی کمتر مغزی از علت آن میپرسد. انسان در زمانها و مکانهای مختلف از نوعی زیبایی برانگیخته میشد و عمر خود را در جستن آن به کار میبرد. در این بین تنها فلاسفه جویای حقیقت زیبایی و راز قدرت آن هستند.
اما در یونان قدیم که زیبایی بیشتر از هر جا گرامی بود و در آن بیشتر از هر جا زیبایی آفریده شد، فیلسوفان نتوانستند در راز دلانگیز آن رخنه کنند. افلاطون که همهی همش مصروف اخلاق بود (زیرا سخت مشتاق جلوگیری از فساد اخلاق قوم خود بود) ار آن سوی افتاد و زیبایی را در مرحله عالیش با خیر و نیکی یکی دانست. به عقیدهی او هنر باید جزو علم اخلاق یاشد. از نگاه ارسطو زیبایی عبارتست از: "هماهنگی و تناسب و نظم آلی اجزا در کل به هم پیوسته."
زیبایی در حیوانات
اگر میپنداریم که تنها انسان زیبایی را حس می کند اشتباه کردهایم. بسیاری از حیوانات از این جنس دو پای بی پر و بال که موقتاً حاکم و فرمانروای زمین است زیباترند و تا آنجا که میدانیم این زیبایی را روشنتر از ما درک میکنند و ممکن است چنانکه گاهی به نظر میرد به ما با سکوتی تحقیرآمیز بنگرند. ممکن است حس بویایی و شنوایی حیوانات از درک زیبایی برخوردار باشد. چشمان حیوانات نیز در برابر زیبایی بیحس و بیعلاقه نمیماند.
داروین میگوید برخی از مرغان لانهی خود را با برگها و صدفهای رنگین قشنگ و با سنگریزه و پرها و تکههای لباس و نوارهایی که از مساکن انسان به دست میآورند میآرایند. بعضی از مرغان خود را در آینه مینگرند.
اگر آینهای را در برابر آفتاب چنان بداری که بدرخشد مقدار زیادی چکاوک میتوانی بگیری. زاغ و کلاغ و بعضی از مرغان دیگر چیزهای درخشنده و نقرهآلات و جواهر را میدزدند و پنهان میکنند.
داروین میگوید: "تا آنجا که میتوانیم حکم کنیم لذت بردن از زیبایی در حیوانات محدود است به جلب جنس مخالف."
زیبایی و انسان
بیش از هر چیز زیبایی یک شیء به علت مطلوب بودن آن است. به قول اسپینوزا آنچه میخواهیم برای خوبی آن نیست بلکه برای آن خوب است که آن را میخواهیم. بنابراین رغبت و میل به چیزی برای زیبا بودن آن نیست بلکه به این دلیل آن را زیبا مینامیم که آن را میخواهیم. آنچه موضوع نیازمندی اساسی طبیعت ما باشد امکان زیبا بودن را دارد.
در نظر مردی که از گرسنگی نزدیک به هلاک است یک ظرف غذا ممکن است به اندازهای زیبا باشد که یک عروس آرایش کرده در لباس عروسی برای جوانی در آستانه ازدواج.
پس زیبا در ابتداییترین مراحلش جلوهی حسی آن چیزی است که برآورنده و ارضا کننده میل شدیدی یاشد. فرق این شیء زیبا با شیء مفید در اصل فقط در شدت و ضغف احتیاج است. به قول نیچه هر شیء مفیدی بعد از مدتی لذیذ میگردد.
سازرلند میگوید: "آبی بودن آسمان برای خوشایند ما نیست بلکه چشمان ما به تدریج به آسمان آبی خو گرفته آن را خوشایند یافته است، لذت طبیعی هر شکل و رنگی به نسبت تکرار آن در سرگذشت انسان است." زیبایی متمایز از مفید بودن مسلماً مربوط است به شدت ارضاء که خود انعکاسی از شدت میل است. از این رو در نظر مرد خسیس زیبلیی پول از فایدهی آن بیشتر است. زشتی مایهی کاهش نشاط و سوءهضم و ناراحتی اعصاب است.
همچنانکه ظهور هنر در میان قومی معمولاً پس از تراکم مازاد اقتصادی و ظهور طبقهی توانگر و آسوده حال است در فرد نیز پس از فراغ معده از رنج گرسنگی حساسیت عشقی رو به فزونی مینهد و در شکل حس زیبایی به جریان میافتد.
زن برای آن منبع و دستور زیبایی شناخه شد که عشق مرد به زن قویتر از عشق زن به مرد است گر چه مدتش کوتاهتر است. زن این حکم مرد را که زن را خیلی از خود زیباتر میداند پذیرفته است؛ زیرا زن میل دارد که بیشتر مطلوب باشد نه طالب و به همین جهت در ارجگزاری و تقدیر آن جاذبههایی که مایهی تشدید میل مرد است استاد است.
زن جویای زیبایی مرد نیست و احتیاجی ندارد که آن را در مرد محبوب خود تصور کند. آنچه زن میخواهد قدرت مرد است و توانایی اوست در حمایت از زن و فرزندانش و نیز میخواهد که مرد همهی گنجینههای زمین را در پای او فرو ریزد.
یکی از نشانههای برجستهی اینکه زیبایی زادهی میل است این است که شیء مطلوب پس از آنکه به دست آمد زیبایی خود را از دست میدهد. عدهی مردان خردمندی که آنچه را دارند همیشه دوست دارند خیلی کم است و کمتر است عدهی مردانی که اشیایی را که میلشان را برنمیانگیزد زیبا بدانند.
بیشتر داستانها از همینجاست. با این همه اگر مرگ، زن ما را از دست ما بگیرد یا بعضی از غارتگران دل چشم طمع بر او بدوزند آتش میل ما دوباره زبانه میکشد و در هیزم افسردهی زیبایی آتش خواهد زد. جالب توجه آنکه مشاهدهی صورتی که دلانگیزی خود را در نظر ما بر اثر تکرار از دست داده است در دیدهی آنکه هنوز تکرارْ خستهاش نکرده است شعر حقیقی و خیال مجسم مینماید! به قول فیلسوفی: "کاش خدایان کاری میکردند که ما زنان خود را از دیدهی دیگران میدیدیم!"
![]() |